4

دین و بحران هویت جوانان

  • کد خبر : 901
  • ۱۶ دی ۱۳۹۰ - ۵:۴۰

  بحران هویت از مقولات مهم در عصر جدید و مورد تأکید در دهه‏های اخیر در سراسر جهان است و در سطح جهان و کشورهای گوناگون با رویکردهای متفاوت مورد بحث و کاوش‏های فراوان قرار گرفته و مقالات متعددی در این باره به نگارش در آمده است. چالش بحران هویت هم بعد روان شناختی و […]

 

بحران هویت از مقولات مهم در عصر جدید و مورد تأکید در دهه‏های اخیر در سراسر جهان است و در سطح جهان و کشورهای گوناگون با رویکردهای متفاوت مورد بحث و کاوش‏های فراوان قرار گرفته و مقالات متعددی در این باره به نگارش در آمده است.
چالش بحران هویت هم بعد روان شناختی و فردی دارد و هم بعد اجتماعی و سیاسی. طبیعتاً همه فرهنگ‏هایی که با این چالش بزرگ دست ‏بگریبانند، باید در صدد شناخت آن به صورت همه جانبه برآیند و در جامعه‏های دیندار علاوه بر آن پرسش از موضع دین در برابر این معضل روانی و اجتماعی نیز رخ می‏نماید.

تعاریف هویت
بازشناسی مفهوم هویت نیازمند عطف توجه به “شخصیت” است، شخصیت عبارت است از (۲): مجموعه‏ای از خصوصیات مختلف فرد مانند ساختمان بدنی، خلق، رفتار، علایق، گرایش‏ها، توانایی‏ها و استعدادهای وی، و برآیند این مجموعه از ویژگی‏های آدمی. هویت در واقع، همان شخصیت است که مورد آگاهی درونی قرار گرفته است. احساس شخصیت را می‏توان هویت نامید. این نکته را باید مورد دقت قرار داد که شخصیت و هویت آدمی امری فراتر از شخصیت و هویت مکانیکی است، هویت آدمی وابسته به عناصر بی‏شماری است اما همه آنها در پرتو نگاه و نگرش وی به خویشتن و جهان شکل می‏گیرد، تفسیری که فرد از خود و هستی تولید می‏کند سازنده هویت او خواهد بود. از سوی دیگر، قوام هستی و شخصیت‏ ه معنی داری زندگی است، و معنی داری حیات و چگونگی آن در سایه نگاه، نگرش و تفسیر فرد از خود و هستی و اولویت گذاری‏های ارزشی شکل می‏یابد. با توجه به این تعریف، باید بر دو نکته تأکید کرد: ۱- هویت امری عقلانی و عاطفی است و تفسیری است‏ سنجیده و قانع کننده از شخصیت و ابعاد آن و هستی و معنای زندگی. ۲- هویت از یکسو امری درونی و از سوی دیگر وابسته به عوامل فراوان بیرونی است که بر نگرش و تفسیر آدمی اثر می‏گذارد.

بحران  و هویت
سلامت‏ شخصیت در گرو سازگاری آدمی با محیط اجتماعی پیرامون و رعایت نرم‏های اجتماعی و نیز تفسیر متوازن و سازگار از خود، جامعه و ارزش‏هاست. هنگامی که در این فرایند خللی و کاستی و چالشی پدیدار شود، نا به هنجاری و اضطراب روانی نمودار خواهد شد، و آن گاه که این اختلال مضاعف شود و پیامدهای ویرانگری بیافریند، می‏توان آن رابحران‏” نامید . از این رو، هویت ‏سالم و آرام در جایی معنی می‏یابد که شخص از نگرش یکدست و سنجیده‏ای از خویشتن و جهان بهره‏مند باشد و عناصر سازنده شخصیت وی از تلائم و سازگاری برخوردار باشند و برای خود زندگی معنی داری ساخته باشد. در نقطه مقابل، هویت‏ بحران‏زده هنگامی مصداق می‏یابد که تعارض و چالش جدی در نگرش فرد میان عناصر اثرگذار و سازنده شخصیت وی پدید آمده باشد، و فرد از ارائه تفسیر جامع از آنها و پاسخ قانع کننده به معنی زندگی ناتوان باشد، و نیز آن گاه که فرد یا جامعه‏ای از تأمین نیازهای ضروری خود و قدرت بر اشباع یا اقناع خود، عاجز باشد، با شخصیت و هویت ‏بحران زده مواجه خواهد شد. بحران درونی و بیرونی در تعامل، تأثیر و تأثر متقابل قرار دارند. بحران‏های اقتصادی و اجتماعی می‏تواند نگرش فرد را از درون آسیب‏پذیر کند و بحران درونی تولید نماید و از سوی دیگر، ناسازگاری‏های درونی و بازماندگی عقلانی و عاطفی افراد و گروه‏ها می‏تواند بحران‏های اجتماعی بیافریند. بحران‏های مادی و اقتصادی برای ملت‏ها در درجه دوم اهمیت قرار دارد. بحران‏های عقلانی، عاطفی و معنوی در عرصه روح آدمی بسیار خانمان سوزتر است. همه بحران‏های اجتماعی تا آن جا که شخصیت جامعه و مشروعیت نهادهای اجتماعی را آسیب زده و بحران زده نساخته است، چندان مهم نیست. بحران هویت گاهی در حد فردی و شخصی می‏ماند و گاهی، میان افراد و گروه‏ها شیوع می‏یابد و به بحرانی عام و اجتماعی تبدیل می‏شود. بنابراین، بحران هویت در یکی از شرایط و احوال زیر پدید می‏آید:
الف: آن گاه که فرد یا جامعه از تأمین نیازهای بنیادی و اصیل خود باز بماند و راهی برای پاسخ‏گویی در نیابد.
ب: هنگامی که میان اجزاء و ابعادی از شخصیت و معیارها تعارض درگیرد و فرد یا جامعه از حل جامع و ایجاد وفاق میان آنها یا ترجیح و اولویت گذاری ناتوان باشد.
ج: در هنگامه تحولات و تغییرات روحی و یا دگرگونی‏های اجتماعی انتظار ظهور بحران‏ها می‏رود، و از آن جا که در عصر جدید این تحولات در مقیاس وسیعی می‏افتد بحران‏های بیشتری نمایان می‏شود.
همان طور که در سنین رشد و دوره نوجوانی شرایط بروز بحران‏های فکری و عاطفی فراهم‏تر است، به همین دلیل در جامعه‏های در حال گذر این امر به خوبی احساس می‏شود. بنابراین، انواع بحران‏ها می‏تواند به بحران هویت تبدیل شود و این بدترین وضعیتی است که امکان دارد برای جامعه پدید آید.

انواع هویت
هویت از آن نظر که ساخته و پرداخته عوامل گوناگون است دارای تقسیم‏های متعددی است. در این جا به برخی از آنها اشاره می‏کنیم: از یک نگاه، هویت ‏به فردی و اجتماعی تقسیم می‏شود و هویت اجتماعی به صنفی، گروهی، قومی، ملی، منطقه‏ای و جهانی تقسیم می‏شود. با نگاهی دیگر هویت ‏با محوریت مراحل رشد دارای انواعی از این گونه است: کودکی، نوجوانی، جوانی، میان سالی و کهن سالی. از جهت دیگر، لایه‏های هویت را در ابعاد و ساحت‏های وجود آدمی باید جست و جو کرد، مانند هویت اعتقادی، اخلاقی، عاطفی، رفتاری و مانند آن. البته هویت کلی و مطلق برآیند و محصول تعامل مجموعه این ابعاد، لایه‏ها، دایره‏ها و اقسام است.

انواع بحران‏ها و بحران جوانی
در آغاز مناسب است ‏بر این نکته تأکید کنیم که بحران‏ها از لحاظ سنی به دو دسته تقسیم می‏شود:
الف: بحران‏های عمومی که به سن و مرحله خاصی از رشد فرد ارتباط ندارد و ممکن است در هر مرحله‏ای – در سطح فردی یا در مقیاس اجتماعی – اتفاق افتد.
ب: بحران‏هایی که به مقاطع و دوره‏های خاصی از مراحل رشد آدمی اختصاص دارد. در این میان بحران‏های دوره جوانی از اهمیت ‏بالاتری برخوردار است و در کتاب‏ها و پژوهش‏های روان‏شناسی محور بررسی‏های دامنه‏دار قرار گرفته است.
نکته‏ای که شایسته دقت است آن که بحران‏های نوع اول بروز غالب و حساس آن در دوره جوانی است. اصولاً به دلیل اهمیت مرحله جوانی و نقش مؤثر و آشکار جوانان و آگاهی و انرژی آنان، بحران‏های فکری و ذهنی آنان به کل جامعه سرایت می‏کند و هم بحران‏های عمومی با شتاب زیاد در میان جوانان نمایان می‏شود. از این رو نسل جوان را در این زمینه باید مرکز توجه و عنایت قرار داد و نگاه‏ها را بدان معطوف کرد.
اینک به انواع گوناگون بحران‏ها می‏پردازیم. از نگاه کلان می‏توان بحران‏ها را به سه نوع عمده تقسیم کرد:
الف: بحران‏های انسانی.
ب: بحران‏های انسان معاصر.
ج: بحران‏های منطقه‏ای.
قسم اول بحران‏های انسان از آن جهت که انسان است ‏با قطع نظر از زمان و مکان ممکن است ‏با آن مواجه شود و همواره گریبان‏گیر آدمیان بوده است. نوع دوم بحران‏ها و چالش‏هایی که تمدن معاصر با آن روبه‏رو شده، به طور برجسته‏تری از اعصار کهن رخ نموده است. نوع سوم بحران‏هایی است که در مناطق گوناگون دنیا در چهره‏های متفاوت پدید می‏آید.
در این جا به ریشه‏ای‏ترین چالش‏ها، نگرانی‏ها و بحران‏های هویت از گونه نخست اشاره می‏کنیم.

بحران‏های انسانی
الف: بحران مرگ و فنا
این پرسش همواره ذهن آدمی را به خود مشغول داشته است که من جاودانه‏ام یا با مرگ در بیابان فنا و نیستی فرو می‏افتم؟ سردرگمی در جست و جوی پاسخ به این پرسش و تصور نابودی مطلق، اگر برای افراد بصیر به درستی به تصویر کشیده نشود، مایه دلسردی، نومیدی و گونه‏ای از بحران هویت می‏تواند باشد.
ب: بحران پوچی و بی‏معنایی
سلامت و شادابی زندگی و به هنجاری هویت وابسته به معنی‏دار بودن زندگی و باور به فلسفه معقول زیست آدمی است، اما همواره این معنی‏یابی آسان به دست نمی‏آید و چه بسا در اثر نگاه مادی و آدمی از این بابت دستخوش بحران هویت می‏شود.
ج: تعارض اخلاق و سود
چنان چه کسی نتواند در درون خویش ناسازگاری آزار دهنده سود فردی و عمل اخلاقی را حل کند، انتظار می‏رود در چنبره و سیطره چالش‏ها و بحران‏های هویت قرار گیرد. بر اینها می‏توان بحران مادیت و معنویت را هم افزود.

بحران‏های انسان معاصر
برخی از بحران‏های هویت نوپیدا و زاییده عصر و تمدن جدید است. اینک به شاخص‏ترین آن‏ها اشاره می‏شود؛
۱- سنت و تجدد
از چالش‏های بزرگ انسان معاصر، تحیر میان سنت و تجدد است. تمدن نوین بسیاری از هنجارها و نگرش‏های دنیای پیشین را که جزو هویت آدمی محسوب می‏شده، به چالش کشیده و تعارض پاره‏ای از عناصر تمدن جدید و مدرنیته با معیارهای اعصار پیشین از یکسو در درون آدم‏ها بحران آفریده است و از سوی دیگر، میان بخش‏های گوناگون دنیا و کشورهای پیشرفته و کشورهای در حال توسعه جدایی افکنده، منشأ بروز بحران‏ها شده است. یکی از مقولات عصر تجدد، گسترش تردید و نسبیت‏گرایی مطلق در معرفت‏شناسی و اخلاق است که تولید کننده نا به سامانی‏ها و بحران‏های درونی فراوانی است، و این همان مسیری است که علم و اخلاق آن را طی کرده است. عقلانیت الهی و ایمان دینی از پایه‏هایی است که تا حد زیادی می‏تواند این بحران را مهار سازد و آرامش و هویت‏سالمی را به نسل امروز ارزانی دارد.
۲-
سیطره ماشین و اقتضائات آن
از جمله بحران‏های زاییده عصر جدید، که هویت آدمیان را نیز بحران‏زده می‏سازد، پدیده فن‏آوری جدید و ماشین و اقتضائات روان شناختی و اجتماعی آن است. فن‏آوری و ماشین ضمن آن که پدیده‏ای سودمند به حال بشر بوده است، با این حال رشد و توسعه آن موجب نوعی خود بیگانگی انسان از خویشتن و دور افتادن آدمی از طبیعت ناب و سیطره کمیت و حاکمیت روح خشونت‏شده است. البته همه این امور در هویت آدمی و به ویژه در روح جوان طوفان‏زا و بحران آفرین است.
۳-
عصر ارتباطات و جهانی شدن
شتاب تحولات زمانه و گسترش ارتباطات و انفجار اطلاعات در دهه‏های اخیر و نیز دگرگونی‏های عظیم در جغرافیای سیاسی، بر سرعت‏ حرکت‏ به سمت دهکده جهانی و جهانی سازی افزوده است. اما جهانی سازی دارای دو قرائت است، بنا بر یک قرائت – که متأسفانه تا حد زیادتی هم رواج دارد و در شمال بیشتر مطمح نظر است جهانی سازی یعنی برتری تمدن‏های خاص و اضمحلال هویت‏های دیگر در آن. البته این امر هم مولد بحران‏های اجتماعی و هم بحران هویت در میان نسل جدید در جنوب و حتی اروپا است و چاره مشکل ارائه، تقویت و تثبیت قرائت دوم از جهانی شدن است و آن عبارت است از قرائت متعادل و سنجیده‏ای از جهانی شدن که در آن تمدن‏ها و فرهنگ‏ها پذیرفته شود و هویت‏ها و مقولات فرهنگی ملت‏ها نفی نشود و درصدد تحمیل معیارها و ارزش‏های واحد به صورت اجبار و یک جانبه بر نیایند. باید بر این نکته تأکید کرد که شتاب تحولات این عصر و جهش به سمت وضعیت‏های نوین، هم وضعیت هویت ‏شمال و به ویژه بخش اروپایی آن را متزلزل و بی‏ثبات می‏کند و هم هویت جنوب را دستخوش بحران می‏کند. باید توجه داشت که به دلیل پیوستگی اقلیم‏ها و مناسبات نزدیک فرهنگ‏ها با شتاب فزاینده، بحران‏های اجتماعی و شخصیتی و هویتی در هر گوشه‏ای از دنیا بالقوه می‏تواند بر همه جهان تأثیرات پایداری بر جای نهد، و اندیشه جزیره‏های از هم جدا، امروز نمی‏تواند مطلوب هیچ جامعه و فرهنگی باشد.
۴-
احساس عدم ثبات و امنیت
در نتیجه آنچه بدان اشاره شد اصولاً تمدن جدید ضمن دستاوردهای بسیار مثبت، زمینه را برای یک عصبیت فراگیر و احساس قرار گرفتن در پرتگاه جهانی فراهم آورده است، امری که مطمئناً نسل امروز را دچار بحران هویت و احساس تزلزل و عدم ثبات می‏کند. بی‏تردید راه حل معضل را در تلطیف روح بشر و ترویج فرهنگ معنوی باید جست و جو کرد. در این میان مسأله سلاح‏های کشتار جمعی، تروریزم و تخریب محیط زیست از جایگاه ویژه‏ای برخوردار است و چنان چه مواجهه‏ای آگاهانه، عادلانه و فراگیر و ژرف با آنها به عمل نیاید، آسیب‏های فراوانی می‏تواند به بار آورد. اینک که چارچوب و طرح مورد وفاق در برابر آنها وجود ندارد، در ذهنیت و هویت آدمی و نسل امروز بحران‏های جدی به ارمغان آورده است.
۵-
خانواده
تغییرات اجتماعی و اقتصادی تحولاتی را در نگرش به خانواده و زن پدید آورده است که گرچه دستاوردهای خوبی را نتیجه داده است، اما از سوی دیگر کانون خانواده را که جایگاه انسان‏سازی و عاطفه‏پروری است، بسی لرزان و نا به سامان ساخته است، و این حقیقت، در بحران هویت نسلی که در این بستر رشد می‏یابد تأثیری بسزا می‏گذارد. نسلی که در خانواده‏ای اصیل و پر مهر و عاطفه پرورش یابد از احساس هویت مثبت و شخصیت متعالی برخوردار خواهد بود و چنان چه افرادی بی‏ریشه در خانواده‏ای استوار پرورش یابند، بی‏تردید از هویتی بحران‏زده مصون نخواهند بود. ادیان الهی و دین اسلام بر اصالت و صیانت ‏خانواده تأکیدی تام دارند و هماهنگ‏سازی زندگی مدرن با معیارهای استحکام و اصالت‏ خانواده نیازمند کوشش‏های عملی جدید و توافق‏های بین‏المللی است. بحران‏های منطقه‏ای در کشورهای جنوب
بیشتر آنچه بر شمرده شد به گونه‏ای در کشورهای در حال توسعه نیز مشاهده می‏شود که در این جا به برخی از آنها که برجسته‏ترین است و پاره‏ای از بحران‏های ویژه آنان اشاره می‏کنیم.
جوانان در میان ملل جنوب بر سر دو راهی سنت و تجدد، جهانی شدن و ملی ماندن، پذیرش معیارهای عمومی جهانی و معیارهای خاص فرهنگی خود، هضم در فرهنگ دیگران شدن و صیانت از اصالت‏های ملی، ایستاده‏اند و این همه در درون آنان آتشی برافروخته و بحرانی در افکنده است. همه چالش‏های بزرگ در خصوص خانواده، شهرنشینی، سیطره جهانی‏سازی، و مانند آن دامن این نسل را نیز فراگرفته است ‏با آن که از بسیاری از امتیازهای زندگی جدید بی‏بهره یا کم بهره‏اند، و این امر بر سر در گمی و بحران هویت آنان می‏افزاید. در کشورهای جنوب و در حال توسعه به خصوص جوانان از لحاظ معیشت، شغل، منزلت، جایگاه، انتخاب وضعیت و امید به آینده، با دشواری‏ها گوناگون مواجه‏اند که هر یک روح آنان را می‏آزارد و بحران هویت می‏آفریند.
در کشورهای اسلامی چالش میان ملیت و اسلامیت و ابهام‏های موجود در مرزبندی‏های حلال و حرام دینی نیز از عوامل بحران‏زا به شمار می‏آید. نگاهی به حجم وسیع مقالات و تحقیقات و نیز جنبش‏ها و چالش‏های اجتماعی در کشورهای اسلامی از جمله ایران در این باره نشان دهنده جایگاه و اهمیت این موضوع است. علاوه بر این، گسست نسل‏ها، و تعدد منابع هویت‏بخش و ناهماهنگی و ناسازگاری آنها نیز باید در بحران هویت در این گونه کشورها مورد توجه قرار گیرد.

دین و هویت
پرسشی که در این باره فراروی دانشمندان دینی قرار دارد چگونگی موضع دین در برابر “هویت‏” است؟ با مراجعه به متون دینی می‏توان اصول زیر را در این باره به دست آورد. دین علی الاصول در باب اجزاء و عناصر هویت در طیف وسیع آن موضع تأیید و پذیرش دارد. منابع دینی پاره‏ای از هویت‏های فردی، صنفی، گروهی، خانوادگی، ملی، تمدنی، اجتماعی، فرهنگی و مانند اینها را هیچ گاه نفی نکرده و نخواسته است که از روان آدمی زدوده شود، بلکه برخی از آن‏ها مورد تأکید هم قرار گرفته است. با این اوصاف، دین بر شکوفاسازی و مزیت‏بخشی و ارجحیت گذاری هویت فطری، معنوی و اخلاقی اصرار ورزیده است. ادیان این توصیه را برای بشر به ارمغان آورده‏اند که متعالی‏ترین عنصر هویت و شخصیت عبارت است از سرشت معنوی آدمی، و آن را در مقایسه با سایر اجزای هویت ‏باید بر صدر نشاند. علاوه بر آنها، دین بر تنظیم، متعادل‏سازی و اصلاح دیگر عناصر در احساس هویت و بازداری از افراط در احساس هویت صنفی، گروهی، خانوادگی، ملی، نژادی و مانند آن تأکید تام می‏ورزد و هماره متذکر آدمی می‏شود تا از دام افراط و تعصب‏های جاهلانه نژادی، ملی و همانند آن بپرهیزد.
دین و بحران هویت پرسش دیگر در این باره این است: موضع و نقش دین در قبال انواع بحران‏های برشمرده شده چیست؟ با قطع نظر از رویکردهای افراطی و تفریطی در کارکرد دین، به اجمال می‏توان نقش‏ها و کار کردهای مثبت دین را در حل بحران‏های هویت به شکل زیر صورت بندی کرد:
۱-
پاسخ‏گویی و حل مشکل
نخستین کار کرد دین حل بحران از طریق حل ریشه‏ای آن و پاسخ گویی به پرسش و مشکل است. این کار کرد در قلمرو همه بحران‏ها جاری نیست، بکله برخی از مهم‏ترین بحران‏های هویت در زمینه‏های عام انسانی در قلمرو این صورت قرار می‏گیرند. حل بحران معنی داری زندگی یا مرگ و بقا مستقیم در حوزه رسالت دین قرار دارد و از دین انتظار می‏رود آن را پاسخ گوید. همین طور درجه‏بندی و تبیین نظام اولویت‏ها در زندگی و فعال‏سازی عناصر برجسته هویت ‏بیشتر در ساحت دین قرار می‏گیرد.
۲-
ترغیبت ‏به بهره‏گیری از اندیشه و تجربه بشری
در بسیاری از مشکلات انسانی و بحران‏های هویتی دین با قواعد کلی و عمومی به بهره ‏بردن از عقل و اندیشه و معرفت و تجربه بشری توصیه می‏کند و یافتن راهکارهای عملی را به آدمی واگذار می‏کند. چگونگی حل بحران خانواده یا آینده زندگی یا گسست نسل‏ها و مانند آن اموری است که به عقلانیت آدمی سپرده شده است. البته ایمان و اخلاق معنوی پشتوانه مهمی در این راستا خواهد بود. همان طور که رعایت اصول و قواعد کلی مورد تأکید دین باید مورد توجه باشد.
۳-
جایگزین‏ سازی و مقاومت‏ بخشی
کارکرد دیگری که از دین متوقع است و فی‏الواقع این نقش را دین در تاریخ و تجربه خود به نمایش گذارده است، مقاومت‏بخشی است. هنگامی که بحران و تعارضی در آدمی وجود دارد و پاسخ گویی به نیازی یا حل مشکلی امکان ندارد، ایمان دینی و مفاهیم وابسته به آن می‏تواند جلوی فرسودگی و اشتداد بحران و واماندگی فرد را بگیرد و به او اراده و دلیری و استواری ببخشد که بحران هویت در او فروکش کند. مفاهیم دینی مانند صبر، توکل، رضا و . . . نشان دهنده این محور مهم در سلامت روانی و مهار بحران‏های روحی است. مقاومت‏یابی در روان آدمی دارای ساز و کارهایی است و یکی از آنها جایگزین سازی است. آدمی هر گاه در یکی از ابعاد و ساحت‏ها احساس شکست و ناکامی بکند، می‏کوشد در بعدی دیگر آن را جبران کند و امر دیگری را جایگزین سازد، در آموزه‏های ادیان نیز از این ساز و کار استفاده، و بر انگیزه‏های متعالی ایمانی و موفقیت‏های معنوی به عنوان جایگزین درد و رنج‏های غیر قابل چاره، تأکید شده است. در پایان بر این نکته باید تأکید کرد که راز سعادت انسان و رهایی نسل پراضطراب امروز از بحران‏ها در گرو بازگشت دوباره به دین، اخلاق، معنویت، تفاهم و همدلی است. http://psycnews.blogsky.com/page/4

۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰

وقتي آرمان ها دچار بحران مي شوند . 

 در مبارزات قبل از انقلاب گرايش هاي فکري ايدئولوژيک از مهم ترين عوامل مرزبندي جريان ها و انگيزه افراد در ادامه راه بود.با توجه به دشواري راه و سرسختي، سرکوب و خفقان طبيعي بود. بدون انگيزه هاي قوي اعتقادي کسي قادر نبود آن مراحل را طي کند.

انگيزه هاي فردي و کمترين توجه به منافع شخصي کافي بود تا فرد مبارز در مقطعي از ادامه مسير باز ماند.

با توجه به همين اهميت و نقش ايدئولوژي بود که ماجراي تغيير عقيده در سازمان مجاهدين سال ۱۳۵۴ با بازتاب بسيار گسترده و ژرفي در ميان نيروها روبه رو شد و پيامدهاي دامنه داري را آفريد. بحران اين سازمان که تا آن زمان محوريت مبارزات مذهبي سياسي را نمايندگي مي کرد، نتيجه يي ديگر نيز داشت و آن ظهور و رشد گروه هاي خودجوش و متکي به نفس بود که اميدشان را به سازمان از دست داده بودند. در رشته نوشته هاي گذشته تعدادي از اين گروه ها را بررسي کرديم از جمله گروه امت واحده، گروه ابوذر، گروه موحدين و…. در اين شماره سرنوشت سازمان مهدويون را مي خوانيد.

يکي از گروه هاي مذهبي که با مشي مسلحانه، مبارزات خود را در آغاز دهه ۵۰ سازمان داد، سازمان مهدويون نام داشت. اعضاي اين گروه از همان آغاز، همکاري و فعاليت بسيار نزديکي با سازمان مجاهدين خلق داشتند. در پي بحران ايدئولوژيک سازمان مجاهدين پس از دستگيري سران اوليه سازمان، نخستين واکنش هاي ايدئولوژيک نسبت به خط مشي مجاهدين، در ميان بعضي از فعالان اين سازمان، با رويکرد متفاوت شکل گرفت.

محمد اميرشاه کرمي و مهدي اميرشاه کرمي که در آن دوران هر دو از دانشجويان ممتاز دانشگاه صنعتي آريا مهر (شريف) بودند، با درک شرايط و ضرورت هاي تاريخي زمان خود و مطالعه و جمع بندي در مباني ايدئولوژيک، گروه مهدويون را در سال ۱۳۵۲ تاسيس کردند. عناصر مبارزي که در اين دوران درصدد پيوستن به سازمان مجاهدين خلق بودند، در روند توسعه سازماني به تدريج جذب مهدويون شدند. پيشينه فعاليت سياسي اين دو برادر، به دوران دبيرستان بازمي گشت و زمينه عضو گيري و جذب آنان، در همان ايام فراهم شد. نخستين تماس هاي سازمان مجاهدين خلق با آنان در مسجد ستاري اصفهان از طريق مرتضي صمديه لباف و مجيد شريف واقفي صورت گرفت. صمديه لباف و شريف واقفي هر دو از اعضاي کادر مرکزي سازمان بودند که با شناسايي برادران شاه کرمي در جلسات مسجد، از طريق برنامه هايي، آنها را از نزديک با سازمان مجاهدين و خط مشي آن آشنا کردند. بدين ترتيب زمينه جذب آنان به تشکيلات گروه فراهم شد.سال هاي ۱۳۴۹و۱۳۵۰ سال هاي اوج استبداد و خفقان رژيم بود و هرگونه فعاليتي به شدت در هم کوبيده مي شد. در اين سال ها نيروهاي چپ در دانشگاه از جاذبه فراواني برخوردار بودند، اما نيروهاي مذهبي در دانشگاه ها در حالي که در اقليت قرار داشتند، در مقابل نيروهاي چپ منفعل بودند. اين انفعال را به تدريج دکتر علي شريعتي به عنوان يک شخصيت کاريزماتيک، به تحليل برد و با طرح مباحث جنجال برانگيز ايدئولوژيک و برداشت هاي نوين و انقلابي از مذهب، روح زنده يي به کالبد فسرده نيروهاي مذهبي دانشگاه دميد.

مهندس مهدي بازرگان و آيت الله سيد محمود طالقاني پيشتر از وي تلاش کرده بودند با سخنراني ها و طرح مباحث گوناگون، هويتي ديني به جوانان داده و هرگونه فاصله يي را ميان روشنفکري و دينداري از ميان بردارند. در واقع اين تلاش با ظهور شريعتي و تبديل حسينيه ارشاد به کانون تجمع دانشجويان و روشنفکران به بار نشست. آغاز ۱۳۵۰ با جشن هاي ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهي و همزماني آن با مبارزه مسلحانه سازمان مجاهدين خلق، شرايط و دگرگوني هاي ويژه يي را در آغاز دهه فراهم آورد. در اين سال اعتصابات دانشجويي دانشگاه تهران، وسعت بي سابقه يي يافت. رژيم براي بي دردسر برگزار کردن جشن ها، به سرکوب و دستگيري مخالفان و گروه ها پرداخت به طوري که تا آبان ۱۳۵۱، تقريباً همه کادرهاي سازمان هاي چريکي پيشتاز، ضربات جبران ناپذيري خوردند.نيکسون رئيس جمهور وقت امريکا و همسرش در اين سال وارد تهران شدند. دانشجويان که هيچ گاه خاطره شوم ورود نيکسون در آذرماه ۱۳۳۲ و شهادت سه تن طلايه دار جنبش دانشجويي را از ياد نبرده بودند، با برپايي تظاهرات پرشوري، ماشين حامل رئيس جمهور امريکا را سنگ باران کردند که در آن واقعه تعداد کثيري از دانشجويان دستگير شدند.

مهدي اميرشاه کرمي از جمله اين دانشجويان بود که ساواک به واسطه نقش فعال وي در اين تظاهرات، او را دستگير و زنداني کرد. او در زندان با بعضي از اعضاي کادر مرکزي سازمان مجاهدين خلق به بحث و تبادل نظر پرداخت و با وجود بروز اختلافات ايدئولوژيک ميان وي و سازمان، پس از آزادي، به عنوان يکي از اعضاي سازمان، فعاليت هاي مبارزاتي خود را ادامه داد و در خلع سلاح يکي از ماموران رژيم شرکت کرد.

مطالعات عميق مهدي اميرشاه کرمي درباره فلسفه ملاصدرا و تلاش براي يافتن پرسش هاي فلسفي خود و ملاقات با مرتضي صمديه لباف از کادرهاي اصلي سازمان، او را به انحراف ايدئولوژيک و زمينه هاي تکوين بحران در سازمان واقف ساخت و چون حل اين بحران را در گرو پاسخ روشن و شفاف به ابهامات ايدئولوژيک مي دانست، وقتي کادرهاي سازمان را حاضر به پاسخگويي نيافت همکاري خود و دوستان همفکرش را با سازمان به حداقل رساند و به تدريج تصميم گرفت به اتفاق برادرش محمد و چند تن از همفکرانش در تهران و اصفهان، پايه هاي گروهي مذهبي به نام «مهدويون» را پي ريزي کند.او در آغاز همراه چند نفر از همفکرانش به ديدار آيت الله منتظري که آن زمان در نجف آباد اقامت داشت، رفت و نظرات خود را با ايشان در ميان گذاشت. آيت الله منتظري در اين ديدار روي خط مشي مبارزه با رژيم تاکيد بسياري کرد و تا بدان جا پيش رفت که اعلام کرد؛ حتي فرصت اينکه ببينيم ياري داريم يا نداريم، نمانده است. بايد دويد، حرکت کرد.پس از اين ملاقات و آشنايي با ديدگاه هاي متفاوت مبارزاتي، او و همفکرانش در شب هاي متوالي، ضرورت تشکيل سازمان مذهبي با خط مشي مسلحانه را به بحث و مشورت گذاشتند. جمع بندي اين مباحث، سرانجام به تولد تشکيلاتي مذهبي به نام «سازمان مهدويون» انجاميد.

سازمان مهدويون، اصول کلي زير را مبناي انسجام تشکيلاتي خود قرار داد.

۱- ايمان به خدا به عنوان حاکم مطلق

۲- قرآن تبلور واقعيات که بر پيامبر وحي شده و ايمان به آن و به پيامبران قبل از آن

۳- اعتقاد به اسلام در چارچوب تشيع اثني عشري

۴- نفي مطلق استثمار

۵- اعتقاد به حضرت مهدي (ع) به عنوان تنها نماينده مستضعفين جهان

۶- اعتقاد به تکامل انسان در طول تاريخ و پيروزي مطلق حق بر باطل

۷- تضاد قهرآميز حق و باطل

علاوه بر توجه گروه به اصول کلي فوق، اعتقاد به مبارزه مسلحانه از روستا و گسترش آن به شهرها، تشکيل خانه هاي تيمي و محوريت مطالعات ايدئولوژيک و سياسي، تهيه بمب و نارنجک و اسلحه براي مبارزه مسلحانه و فاميلي بودن بيشتر اعضاي گروه، از ويژگي هاي مهم و بارز اين سازمان چريکي بود.اعضاي سازمان مهدويون براي رسيدن به آزادي و عدالت اجتماعي، اعتقاد داشتند بايد با استثمار و استبداد، مبارزه يي آشتي ناپذير داشت تا زمينه ظهور حضرت مهدي (ع) فراهم شود.سازمان مهدويون در شکل و مضمون سازماندهي، همان شيوه هاي سازمان مجاهدين خلق را مورد توجه قرار مي دادند و با وجود انتقاد به روابط تشکيلاتي مجاهدين، به شيوه هاي مستقل سازماندهي نرسيده بودند. آنها در حالي سازماندهي تشکيلات خود را آغاز کرده بودند که انحراف ايدئولوژيک سازمان مجاهدين خلق و بحران در آن، در مرحله نمود و ظهور بود.

مهدي اميرشاه کرمي در سال ۱۳۵۲، گروه مهدويون را به اتفاق دوستان همفکرش تاسيس کرد. در ارديبهشت همين سال بود که محمدتقي شهرام از اعضاي سازمان مجاهدين خلق، همراه اميرحسين احمديان افسر نگهبان زندان و يکي ديگر از زندانيان به نام حسين عزتي، با محموله تسليحاتي زندان، موفق به فرار از زندان ساري و پيوستن به سازمان مجاهدين خلق شد.

در خرداد ۱۳۵۲، رضا رضايي کشته شد و با راه يافتن محمد تقي شهرام به کميته مرکزي تشکيلات سازمان، نطفه بحران بسته شد. بدين ترتيب در حالي که سازمان مجاهدين خلق وارد چالش هاي عميق ايدئولوژيک مي شد، اعضاي سازمان مهدويون با انشعاب از سازمان مجاهدين، سازماندهي تشکيلات خود را آغاز کردند.

چهار شاخه در سازمان به وجود آمد؛ شاخه تهران به رهبري محمد اميرشاه کرمي و حسينجان زينعلي، شاخه اصفهان به رهبري مهدي اميرشاه کرمي و محمدعلي اکبريان و شاخه تبريز به رهبري ابراهيم جعفريان و مرتضي واعظي دهنوي. شاخه يي هم از تشکيلات سازمان در مشهد شروع به عضوگيري و فعاليت کرد. مهدي اميرشاه کرمي پس از سازماندهي اوليه سازمان به اصفهان عزيمت کرد و با کمک محمد علي اکبريان به تدوين ايدئولوژي گروه و نوشتن«جزوه شناخت» پرداخت. او توانست با پرداختن به مباحث شناخت و مقولات مربوط به آن، به اشکالات و پرسش هايي که نسبت به جزوه شناخت مجاهدين خلق داشت، پاسخي روشن و گويا بدهد. مهم ترين دستاورد ايدئولوژيک گروه در اين ايام، تدوين جزوه شناخت بود که با تاکيد بر آثار فلسفي ملاصدرا و ديگر فلاسفه اسلامي جمع بندي و تدوين شده بود. اين جزوه که در واقع پاسخ به سازمان و رد شناخت سازمان مجاهدين خلق بود، در داخل گروه به بحث گذاشته شد و مورد نقد و بررسي اعضا قرار گرفت. گروه علاوه بر جزوه شناخت، دستاوردهاي فکري ديگري هم داشت و در طول دوران مبارزه، آثار ارزشمندي از خود باقي گذاشت. تفسير سوره حمد، روزه، امام حسين (ع) و امام زمان(عج) از جمله اين آثار است.

پس از پايان تدوين مباحث ايدئولوژيک، گروه اقدام به شناسايي نقاط مهم شهر و ماشين هاي گشت ساواک کرد. با تاييد مشي مسلحانه، خانه يي امن در کرد آباد اصفهان تهيه شد و نيز از طريق مغازه يي در بازار ارتباطات اعضا مورد پوشش قرار گرفت. در همين ايام نيروهاي مستعد توسط گروه شناسايي و جذب مي شدند. به تدريج امکانات نظامي گروه ارتقا يافت و گروه تصميم به انجام عملياتي در اطراف اصفهان گرفت. به همين منظور تيمي از سوي گروه، انجام اين عمليات را بر عهده گرفت.

فرماندهي اين تيم با محمدعلي اکبريان بود و شمس الدين اميرشاه کرمي عضو ديگر اين تيم بود. هدف گروه از اين عمليات، حمله و ضربه زدن به پاسگاه دارون بود که همواره مردم را مورد آزار و اذيت قرار مي داد. در جاده خارج شهر، نيروهاي نظامي و ساواک، ماشين را محاصره کرد و پس از مقاومت آنان و درگيري، سرانجام هر دو عضو گروه دستگير شدند.در بازرسي از خانه تيمي، سيانور، وسايل تهيه کپسول سيانور، چاشني، فتيله، ديناميت، استنسيل دستي الکلي و جزوات مختلف کشف شد.

در سال ۱۳۵۳، مهدي اميرشاه کرمي مقابل دانشگاه آريامهر مورد تهاجم گارد دانشگاه قرار گرفت و موفق به فرار شد. ماموران پس از اين ناکامي، يکي از خانه هاي محل اقامت گروه را در تهران مورد شناسايي قرار دادند و پس از محاصره برادر بزرگ مهدي به نام احمد اميرشاه کرمي و پسر عمويش عظيم اميرشاه کرمي را دستگير کردند.

از آن پس ساواک براي يافتن بنيانگذاران گروه دست به فعاليت وسيعي زد. اين امکان وجود داشت که براي افشاي محل اختفاي آنان، خواهران اميرشاه کرمي دستگير شوند و زير شکنجه و بازجويي قرار گيرند. به اين سبب مهدي تصميم گرفت هر دو خواهرش را وارد زندگي مخفي کند و به فعاليت گروه ابعاد تازه يي بخشد. زهرا زندي زاده از اعضاي بسيار موثر و اوليه مهدويون که دانشجوي رشته شيمي دانشگاه اصفهان بود، از سوي گروه ماموريت يافت صديقه و فخرالسادات اميرشاه کرمي خواهران مهدي و محمد را به عضويت گروه درآورد و با دادن آموزش هاي لازم، شرايط زندگي مخفي و فعاليت مبارزاتي تيمي را برايشان فراهم کند.آنها در خانه يي مخفي، برنامه هاي مطالعاتي و کار روي قرآن و نهج البلاغه را آغاز کردند و نيز از سوي گروه ماموريت يافتند کوچه پس کوچه هاي متروک را شناسايي کنند تا هنگام فرار در اين کوچه ها گرفتار نشوند. کپي جزوه شناخت و توزيع آن ميان اعضا، پخش اعلاميه هاي ضدرژيم، کار در کارخانه ها، گزارش وضعيت کارگران به گروه و ساختن نارنجک هاي دست ساز از جمله فعاليت هاي اعضاي زن سازمان مهدويون بود.

در اوايل سال ۱۳۵۳، صادق نوروزي از سمپات هاي جداشده از مجاهدين، از طريق حسينجان زينعلي که يکي از هم دانشگاهي هايش بود با مهدويون ارتباط يافت و گروه به تدريج در جريان تحولات ايدئولوژيک سازمان قرار گرفت. مهدي اميرشاه کرمي که در زمان ارتباط و عضويت در سازمان مجاهدين خلق، تحت مسووليت ابراهيم جوهري فعاليت مي کرد، پيش از آشکار شدن بحران به اين انحرافات پي برده بود. با مارکسيست شدن کادر رهبري سازمان و آغاز شدن تصفيه ها، سازمان مهدويون، خطري عمده براي سازمان مارکسيست شده مجاهدين محسوب مي شد. به خصوص که ممکن بود بعضي از اعضاي سازمان مجاهدين که تغيير ايدئولوژي نداده بودند جذب اين گروه شوند. بنابراين از سوي سازمان در اين ايام تصميم گرفته شد براي ضربه به مهدويون به عنوان کانون توجه و جذب نيروهاي مذهبي جداشده از مجاهدين، مهدي اميرشاه کرمي تصفيه سازماني و ترور شود. علاوه بر سازمان مجاهدين مارکسيست شده، ساواک از زماني که مهدي زندگي مخفي اختيار کرده بود، برايش تعقيب و مراقبت گذاشته بود. در اين ميان نيروهاي ساواک به رهبري نادري شکنجه گر و بازجوي معروف ساواک، در ۳۰ خرداد ۱۳۵۴ موفق شد او را شناسايي کرده و در محاصره و تور پليسي خود گرفتار کند. طي درگيري خونيني که در محله کردآباد اصفهان رخ داد، مهدي اميرشاه کرمي به شهادت رسيد. چند روز بعد، روزنامه کيهان در صفحه اول خود نوشت؛ «مخفيگاه مارکسيست هاي اسلامي در اصفهان کشف شد. خرابکار موتورسوار، بر اثر انفجار بمب و مواد منفجره يي که حمل مي کرد، به قتل رسيد

پس از شهادت مهدي اميرشاه کرمي، سازمان فعاليت خود را در تهران متمرکز کرد. زهرا زندي زاده و يکي از خواهران مهدي به نام فخرالسادات که در اصفهان تحت تعقيب شديد ساواک قرار گرفته بودند به تهران آمدند و مدتي به دماوند رفته و در آنجا مخفي شدند. صديقه اميرشاه کرمي خواهر ديگر مهدي هم مدتي با برادرش محمد در خانه يي در تهران مخفي شد. در يکي از روزها محمد در حالي که به تميز کردن اسلحه اش مشغول بود، گلوله يي از اسلحه اش خارج شد و به پايش اصابت کرد و زخمي شد. اعضاي گروه براي خارج کردن گلوله تلاش بسياري کردند ولي نتيجه يي نگرفتند. محمد در حالي که گلوله هنوز در پايش بود سازماندهي گروه را ادامه داد.چندي بعد حسينجان زينعلي در جريان يک درگيري پس از رفتن به سر قرار تشکيلاتي خود به شهادت رسيد. او در ۱۸ بهمن ۱۳۵۴، در حالي که تغيير قيافه داده بود، بر اساس قراري که در دانشگاه صنعتي داشت، بر سر قرار حاضر شد، اما به طور ناگهاني در محاصره اکيپي از ماموران کميته مشترک قرار گرفت که به دانشگاه هجوم آورده بودند تا او را دستگير کنند. طي يک درگيري که ميان وي و يک افسر پليس که لباس مبدل داشت،رخ داد به سويش تيراندازي شد و از ناحيه گردن زخمي شد. او در حال فرار و در حالي که بر ضد رژيم مستبد شعار مي داد و از مردم تقاضاي کمک و ياري داشت، در راه رسيدن به بيمارستان شهياد به شهادت رسيد.

مدتي کوتاه پس از شهادت حسينجان زينعلي، محمد اميرشاه کرمي در حالي که هنوز تير در پايش بود و نمي توانست به خوبي راه برود، هنگام عبور از يکي از خيابان هاي تهران شناسايي و محاصره شد و با گلوله ماموران به شهادت رسيد. در سال ۱۳۵۶، دو تن از اعضاي گروه به نام هاي مرتضي واعظي دهنوي و فاطمه جعفريان، در يک برخورد مسلحانه با ماموران در تبريز به شهادت رسيدند و دو تن از اعضاي گروه به نام هاي ابراهيم جعفريان و طيبه واعظي دهنوي پس از درگيري، دستگير شدند و هر دو در زندان به شهادت رسيدند. اعضاي شاخه تهران شامل زهرا زندي زاده، صديقه اميرشاه کرمي، رضا مجلسي و احمد پيرآور نيز طي يک عمليات جداگانه يي همگي دستگير و زنداني شدند. از اعضاي شاخه اصفهان تنها حسين مصيب زاده دستگير شد و تا آستانه پيروزي انقلاب در زندان اصفهان زنداني شد.اعضاي زنداني سازمان مهدويون فعاليت هاي مبارزاتي خود را در زندان بر ضد رژيم ادامه دادند و با اوج گيري مبارزات مردم، همراه صدها زنداني سياسي ديگري از زندان ها آزاد شدند.

منابع؛

۱- تاريخ شفاهي سازمان مهدويون، جليل امجدي، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، تهران، ۱۳۸۴ – سایت محاکمه ۲۰ دی ماه ۱۳۸۷

۲- «در هر شرايطي بايد اميدوار بود…» يادها و يادگارها در گفت و شنود شاهد ياران با صديقه اميرشاه کرمي، شاهد ياران، دوره جديد، شماره ۳۹، بهمن ماه ۱۳۸۷

۳- «از همه تعلقات دل بريديم…» يادها و يادگارها در گفت و شنود شاهد ياران با فخرالسادات اميرشاه کرمي، شاهد ياران، دوره جديد، شماره ۳۹، بهمن ماه ۱۳۸۷ نگارش یافته توسط جليل امجدي

لینک کوتاه : https://mostajar.com/?p=901

برچسب ها

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.