پس از جنگ جهاني دوم، غرب به فرماندهي و سركردگي آمريكا از بيم و هراس نفوذ كمونيسم در جهان دست به ائتلاف و اتحاد نظامي با هم پيمانان خود زد و در مقابله و جدال با شرق به سركردگي شوروي و ساير اقمارش، بنياد سازماني با كاركرد نظامي را به نام ناتو پايهگذاري نمود. پس از مدتي كشورهاي بلوك شرق نيز در مقابل اين حركت ائتلاف نموده و سازماني به نام ورشو را ايجاد كردند.
تا مدتها نظام بينالملل به صورت دو قطبي اداره ميشد و سالهاي زيادي جنگ سرد ميان دو ابر قدرت شرق و غرب وجود داشت. دشمني دو ابرقدرت با يكديگر هزينههاي گزاف تسليحاتي را خصوصا در زمينههاي هستهاي و موشكي براي دو كشور به دنبال داشت، تا اينكه بالاخره در سال ۱۹۹۱ كمونيسم به شكست گرائيد، شوروي سابق دچار فروپاشي شد و جنگ سرد نيز ميان دو ابر قدرت پايان پذيرفت .
با پايان يافتن جنگ سرد و فروپاشي شوروي سابق، پيمان ورشو منحل گرديد و به دنبال آن كاركرد سازمان نظامي ناتو كه در استراتژي خود همواره به دنبال طراحي نقشه بر عليه رقيب بزرگ خود و جلوگيري از نفوذ كمونيسم در جهان بود مورد چالش جدي قرار گرفت. غرب كه با فروپاشي كمونيسم يكباره خود را پيروز جهان ميديد انديشه ليبرال دموكراسي را به عنوان برترين و مناسبترين انديشه سياسي در تئوري و عمل مطرح نمود و « فوكوياما » نظريه پايان تاريخ را اعلام كرد.« مكلوهان » نيز با طرح دهكده جهاني، غرب را به عنوان رئيس و كدخداي جهان مطرح نموده و بدينسان پروژه جهاني شدن و جهانيسازي با طرح انديشه برتري غرب به شكل جدي وارد ادبيات سياسي، اقتصادي و فرهنگي جهان شد. غرب كه سالها با هياهوي توهم آميز خود تنها دشمن بزرگش را كمونيسم و نظام سوساليستي ميديد حتي پا را از اين نيز فراتر گذاشت و با طرح نظريه برخورد تمدنها اين طور وانمود كرد كه تمدن غرب در نهايت همه تمدنها را در هم خواهد شكست. پس از فروپاشي شوروي و ايجاد نظام تك قطبي بر جهان، اينك شآمريكا قصد دارد با نگاه جهان شمولي، خود را بر كل جهان مسلط كند و بر هژموني خود بيفزايد.
از سـال ۱۹۴۹ کـه سـال پـایـان جـنـگ و آغـاز شـکـل گـیـری نـاتـو بـه شمار می آید تا سـال ۱۹۹۱ جـنـگـی بـیـن دو ابـرقـدرت بـه وقـوع نـپـیـوسـت امـا نـاتـو در عـرصه های گوناگونی ایفای نقش می نمود و کارکردهای دیگر را در دستور کار خود قرار داد:
۱٫ کارکرد تسلیحاتی در جهت صدور تسلیحات به کشورهای اقماری در جهت تقویت جبهه ابـرقـدرت غـرب بـه ویـژه در درگـیـری هـا و رقـابـتهای منطقه ای و حمایت از قدرتهای وابسته به بلوک غرب .
۲٫ کـارکرد اقتصادی به منظور تسخیر بازار قلمرو ابرقدرت شرق و سلطه و برتری تکنولوژی غرب بر فناوری شرقی .
۳٫ کـارکـرد سـیـاسـی بـا هـدف جـریان سازی و ایجاد نارضایتی و ایجاد زمینه آشوب و بـرانـدازی رژیـم هـا در کـشـورهـای اقـمـاری شـوروی و جـلوگیری و پیش گیری از نفوذ ابرقدرت شرق .
۴٫ کـارکـرد اطـلاعـاتـی در جـهت شناخت هر نوع تحرک و فعالیت اتحاد جماهیر شوروی در کشورهای اقماری و دیگر مناطق جهان و تلاش در جهت نفوذ در سیستمها و دستگاه های مربوط بـه شـوروی و بـهـره گـیـری از هـر گـونـه ابـزار و امـکان اطلاعاتی به منظور سلطه اطلاعاتی بر رقیب قدرتمند شرقی در عرصه بین المللی .
۵٫ کـارکـرد فـرهـنـگـی در جـهت ایجاد جنگ روانی برای مقابله با ایدئولوژی مارکسیسم و بـهـره گـیـری از ابـزار و شـیـوه هـای گـونـاگـون بـه مـنـظـور گـسـتـرش ابـتـذال و اسـتـحاله فرهنگ های ملی و دینی منطقه تحت نفوذ رقیب و تئوریزه و جایگزینی مظاهر فرهنگ غربی .
اما غرب از يك تحول بزرگ در قرن بيستم غافل مانده بود و آن هم انقلاب اسلامي ايران بود كه توفنده و زاينده حركت خود را در دهههاي پاياني اين قرن آغاز نموده بود. غرب ابتدا حركتهاي اسلامي را خطري جدي براي خود نميدانست و اسلام را فقط يك قدرت بالقوه تصور مينمود و بيشترين هدف خود را مقابله با افكاركمونيستي ميدانست، اما غرب كه در دهههاي هشتاد از بروز انقلاب اسلامي ايران بيمناك شدهبود، براي مهار آن و جلوگيري از نفوذ و صدور انقلاب اسلامي جنگي هشتساله را بازسازي نموده و بركشور تحميل كرد، پس از پايان اين جنگ و بافروپاشي شوروي و گسترش افكار انقلابي و اسلامي درسطح منطقه و جهان و موج بيداري اسلامي ، غرب متوجه اين مطلب شد كه آنچه تا قبل از اين فكر مي كرده و كمونيسم را به عنوان دشمن اصلي نظام ليبراليستي و سكولاريستي فرض مينموده اشتباه بودهاست .
اينك غرب با رقيبي ديگر مواجه شده بود. حالا ديگر دشمن و رقيب ديرينه يعني كمونيسم وجود نداشت بلكه اين انقلاب اسلامي ايران بود كه با نداي عدالتخواهي، آزاديخواهي و استكبار ستيزي خود و با تكيه بر ارزشها و اعتقادات اسلامي سر بر آوردهبود. غرب ميديد كه انقلاب اسلامي ايران نه تنها موجب بازگشت ملتهاي اسلامي به خود را فراهم آورده بلكه زمينه رويكرد ملتها را به دين اسلام در جهان و موجب گسترش موج اسلامگرايي را در اروپا و آمريكا ايجاد نمودهاست و اين براي غرب يك زنگ خطر بود.
انقلاب اسلامي ايران درست در مركز ژئوپلتيك جهان اسلام اين مطلب را ثابت ميكرد كه اساسا كمونيسم و ليبراليسم هردو از ريشه و درون مايه ضعيف هستند و اين اسلام است كه با قدرت و جاذبه الهي و نداي توحيد و صلح طلبي خود به تدريج در دلها و قلبهاي مردم جهان رسوخ ميكند و روز به روز موجب بيداري و حركت آنان ميشود.
اينجا بود كه غرب از خواب غفلت خود بيدار شد و فهميد كه نه تنها ليبرال دموكراسي غرب، پايان تاريخ نيست بلكه غرب در مقابل انديشه نو و تازهاي از اسلام واقعي قرار گرفته است. غرب شكست خورده از اين بينش و جوشش اسلامي حتي نتوانست شكست خود را از طريق طرح نظريه برخورد تمدنهاي «هانتينگتون» جواب دهد زيرا كه اساس دين اسلام بر پايه صلح و دوستي و مودت بود، اسلام دين گفتگو و تعامل است و غرب حتي ميديد كه قسمتي از تمدن خود را نيز مديون تمدن اسلام است.
غرب كه خود را در انديشه ،تئوري و عمل عاجز از رويارويي با آئين حياتبخش اسلام ميديد براي نجات خود از اين ورطه دست به اقدامات ديگري زد. غرب دو تصميم را اتخاذ نمود، اولا تلاش كرد تا خود را از جهت فيزيكي به مركز جهان اسلام نزديك نمايد و از طريق نظامي كانون كشورهاي اسلامي را مورد تهاجم و تقابل خود قرار دهد. آمريكا با طراحي حادثه يازدهم سپتامبر به همراه هم پيمانان خود دست به حركت نظامي هدفمند در منطقه خاورميانه و حوزه خليج فارس زد. اشغال افغانستان، اشغال عراق، حضور در منطقه استراتژيك خليج فارس، ايجاد پايگاههاي نظامي در كشورهاي اسلامي و عربي، تجاوز اسرائيل به لبنان و فلسطين، تهديدات نظامي عليه كشورهاي منطقه همه نشان از تجميع، اتحاد و ائتلافي است كه ناتوي نظامي غرب برعليه كشورهاي اسلامي منطقه تاكنون به كار بسته است.
اما تحولات چند سال اخير نشان داد كه ناتوي نظامي غرب، كاربرد موفقي را براي زياده خواهان غربي در پي نداشته است، لذا غرب دست به تصميم ديگري زد و اقدامي نرم را با ماهيت فرهنگي از خود نشان داد كه از آن ميتوان به عنوان ناتوي فرهنگي نام برد. در اين طرح جديد غرب با استفاده از تكنولوژي روز به صورت جدي با سلاح فرهنگي به جنگ مسلمانان و اسلام شتافته و تلاش مي نمايد تا با سست نمودن اعتقادات و باورهاي مسلمانان و با ايجاد تشويش و ترديد در آنان نسبت به سنتها و ارزشها از درون به فروپاشي اعتقادات آنان عمل نمايد.
غربيها به خوبي فهميده بودند كه رويكرد نظامي آنها درمقابل با جهان اسلام به شكست انجاميده است، شكست آمريكا در عراق و افغانستان، شكست اسرائيل در لبنان، نقش بر آب شدن توطئههاي دشمنان و شكست برنامههاي نظامي غرب در منطقه خاورميانه همه بيانگر اين نكته مي باشند كه رويكرد نظامي ديگر نميتواند غرب را به اهدافش برساند ، اين موضوع حتي در گفتار « جپ دي هوپ شيفر » دبير كل سازمان پيمان آتلانتيك شمالي (ناتو) بيان شده كه اعلام نمود « ما نيازمند ناتويي هستيم كه در رويارويي با چالشهاي جهاني واكنش نشان دهد زيرا قدرت گرفتن جهان اسلام و گسترش آن در جهان تهديدي جدي براي غرب است،» همچنين « مادلين آلبرايت » وزير اسبق امور خارجه آمريكا گفته بود كه « دين اسلام بسرعت در حال پيشرفت در جهان است و هيچ مكتبي آمادگي مقابله با آن را ندارد،» خانم« مركل» نيز در آلمان اخيرا به اين نكته اشاره نموده كه بايد كاركرد ناتو را به فرهنگي تغيير دهيم و حركت نظامي ديگر نميتواند تاثير گذار باشد،همجنين بسياري از كارشناسان نظامي غربي به اين نتيجه رسيده اند كه ديگر با جنگ نظامي نميتوانند به اهدافشان برسند و بايد دست به ايجاد ناتوي فرهنگي بزنند و آنان بر اين باورند كه كاركرد ناتوي فرهنگي در بدنه كشورهاي اسلامي راحتتر و سريعتر صورت ميپذيرد.
حـوادث سـالهـای اخـیـر از جـمـله حـضـور اکـثریت مجاهدین در عرصه قدرت در افغانستان ، پـیـروزی اصـول گـرایـان در عـرصـه حـاکـمـیـت در ایـران ، حـاکـمـیـت ائتـلاف اصـول گـرا در عـراق و پیروزی حماس در انتخابات فلسطین و بروز و ظهور حزب اللّه در معادلات قدرت در لبنان ، هر یک نشان از شکست پروژه جهان شمولی و مقابله با اسلام بـه شـمار می آید. تا جایی که رویکرد به اسلام راستین در کشورهای اسلامی و گرایش به اسلام در جوامع غربی از یک سو و شکست و ناکامی ائتلاف غربی در عراق و لبنان ، بـه شـدت مـوجـب نـگـرانـی سـردمـداران کـفـر و اسـتـکـبـار گـردیده و در تکاپوی تغییر اسـتـراتـژی خـود بـرآمـدنـد و هـمین امر زمینه سازی تغییر در کارکرد ناتو از نظامی به فرهنگی را فراهم نموده است .
در همين رابطه « رهبر معظم انقلاب اسلامي ايران » در جمع دانشجويان و دانشگاهيان استان سمنان در بيان ماهيت شناسي سير تحولات جهاني اخير وجدي دانستن خطر كنترل تحولات جهاني به دست صهيونيست ها و سرمايه داري جهاني بيان داشتند، « باندهاي بينالمللي زر و زور كه تا قبل از اين براي تسلط بر منافع ملتها سازمان نظامي ناتو را تشكيل دادهبودند وقتي فهميدند كه تنها با اين روش نميتوانند به تحقق طرحها و زياده خواهي خود جواب دهند براي نابودي جوامع بشري و تحقق اهدافشان در پي تشكيل ناتوي فرهنگي هستند تا با استفاده از امكانات زنجيرهاي متنوع و بسيار گسترده رسانهاي و ارتباطي خود سر رشته همه تحولات سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كشورها و ملتها را در دست بگيرند. كه بايد هشيارانه اين مسئله را زير نظر داشت.»
فرهنگ عنصر اساسی و رکن رکین هر جامعه ای است که در صورت رشد و شکوفایی آن، می توان به استقلال و خودکفایی رسید . اهتمام به امور فرهنگی باعث می شود تا مسائل اقتصادی، صنعتی، سیاسی و . . . نیز مورد توجه قرار گیرد. جهانی شدن عبارت از روندی چند شکلی که وابستگی متقابل میان منطقه های جهان و جنبه های گوناگون زندگی اجتماعی رابوجود می آورد . در واقع بسیارند صاحب نظرانی که معتقدند فرهنگ پایه، اساس و شکل دهنده سایر جنبه های اجتماعی،سیاسی و حتی اقتصادی است و قدرتها درصددند تا سلطه فرهنگی داشته و بر جهان ازطریق فرهنگ حاکم خویش حکمرانی کنند. امروز مهمترین چیزی که در مراکز قدرت سیاسی دنیا برای بلند مدت مطرح است سلطه فرهنگی است. هدف اصلی ناتوی فرهنگی نابودی هویت ملی جوامع بشری است که مصمم هستند از هویت دینی و ملی خود شرافتمندانه دفاع کنند.
در بيان ماهيت شناسي بيشتر ناتوي فرهنگي بايد گفت كه تحولات چند ساله اخير نشان داده كه سلاح نظامي كاربرد موفقي نداشته و به همين خاطر غرب به دنبال تشكيل مجموعه فكري منسجمي بر آمده و قصد دارد تا از راههاي فرهنگي و با بكاربردن ابزارهاي تبليغاتي و اقتصادي از اتحاد ملتها جلوگيري و سلطه خود را بر ملتها تحميل كندو البته اين ناتوي فرهنگي به شكل كاملا سازماندهي شده انجام ميپذيرد و آمريكا را به صورت يكپارچه با غرب متحد ميكند . مهمترين اهداف اين ناتوي فرهنگي ايجاد اختلاف و شكاف در جهان اسلام و ايجاد چند دستگي، تقابل، تضارب و نهايتا جنگ بين كشورهاي اسلامي ميباشد. غرب اسلام را تهديدي جدي براي خود ميداند، بنابراين ناتوي فرهنگي براي آنها تجميع ظرفيتهاي فرهنگي خود در مقابل اسلام است. ناتوي فرهنگي غرب همچنين نشان دهنده اتحاديه اي است در زير پرچم استكبار و استعمار آمريكا و به شكل هاي مختلف از جمله به صورت شبيخون بر كشورهاي اسلامي وارد ميآيد. در واقع نگاه تهاجمي غرب به عرصههاي سياست ، اقتصاد و فرهنگ اسلامي در حال تبديل به پيماني به نام ناتوي فرهنگي است. و در اين رابطه آمريكا و دنياي استكبار غرب عليه اسلام برنامههاي بلند مدتي دارند
عقب جلوه دادن فرهنگ ملتها، ارايه چهره مخدوش و خشن از اسلام و مسلمانان، جلوگيري از روند بيداري اسلامي، جلوگيري از وحدت و همگرايي ميان مسلمانان، جلوگيري از تقريب مذاهب اسلامي، مقابله با روحيه غرب ستيزي مسلمانان ، ارائه تصوير و چهره مسخ شده از انقلاب اسلامي در جهان، خشن جلوه دادن ملتهاي مسلمان و معرفي كردن مسلمانان به عنوان تروريست، توهين به ساحت مقدس قرآن كريم،پيامبر اعظم (ص) ائمه اطهار(ع) ،ترويج عرفانهاي انحرافي و مسلكهاي منحط در ميان كشورهاي مسلمان، ترويج افكار و انديشههاي غربي و التقاطي، ترويج جدائي دين از سياست ، ترويج سكولاريسم و اومانيسم، عملگرايي افراطي، عرفان بيخدايي، تحقير مديريت فقهي، تقويت جريان فكري در مقابل جريان ديني، برجسته نمودن دمكراسي غربي، طرح مباحث تقابل جمهوريت و اسلاميت ،مخالفت جدي با اصل ولايت فقيه، ايجاد شبهات ديني، دامن زدن به اختلافات قومي و مذهبي ، حمله مستقيم به مراكز مقدس اسلامي، چاپ و انتشار كتاب ، مقاله و تهيه كاريكاتور از چهرههاي مقدس اسلامي و بسياري از عوامل شبيه ديگر از جمله اهداف و توطئههاي ناتوي فرهنگي دشمنان اسلام ميباشد.
امروز ما با دو خطر مواجه هستيم،ناتوي نظامي غرب و ناتوي فرهنگي غرب، از يك طرف ناتوي نظامي پس از فروپاشي شوروي، سياست و استراتژي گسترش به شرق را در پيش گرفته كه باعث حضور نيروهاي اين سازمان در حوزه امنيت منطقهاي ايران شده و از طرف ديگر با افزايش روند موج بيداري اسلامي در منطقه با مركزيت ايران اسلامي آنها با تجميع خود و ايجاد ناتوي فرهنگي عليه كشور ما به مقابله دست زدهاند،.اما بايد گفت ناتوي فرهنگي بسيار خطرناكتر از ناتوي نظامي است و تهديدي كه امروز با آن روبهرو هستيم نه نظامي است و نه اقتصادي بلكه تهديدي از جنس فرهنگي است، چرا كه آنان با هم پيمان شدن با يكديگر و تشكيل اين ناتوي فرهنگي قصد دارند هويت اصلي و اسلامي را از دست ما بگيرند. دشمنان سعي دارند تا باورها، اخلاقيات، و افكار سكولاريزه شده و ليبراليستي را همراه با هويتي جعلي و غير اسلامي بر ما تحميل نمايند و با سست نمودن اعتقادات و باورهاي اسلامي ، ارزشهاي خود را بر ما تحميل نمايند تا بتوانند حاكميت خود را نيز بر ما تثبيت نمايند.
البته ناتوي فرهنگي غرب نشان دهنده ضعف دشمن در رويارويي با اسلام تلقي مي شود و در حقيقت ما دشمن را وادار به دفاع كردهايم.آنچه مسلم است دين اسلام به دليل قابليتها و جاذبههاي الهي خود هرگز در اين مسير آسيب نخواهد ديد و بيداري مسلمانان نيز اجازه نخواهد داد تا همانگونه كه ناتوي نظامي نتوانسته تاكنون مسلمانان را شكست دهد ناتوي فرهنگي نيز هرگز نخواهد توانست كاري از پيش برد.
اگر جه راه مقابله با ناتوي نظامي در افزايش قدرت و دستيابي به تكنولوژي هاي پيشرفته ميباشد ولي راه مقابله با ناتوي فرهنگي را مي توان در افشاي ماهيت ناتوي فرهنگي، تقويت آموزههاي ديني، ، ايجاد وحدت و همبستگي، دوري از تفرقه،ايجاد زمينه بيشتر هوشياري و بيداري ملت هاي مسلمان، دشمن شناسي، الگوسازي، حركت به سمت اهداف متعالي، مقاومت فرهنگي، تقويت عناصر شايسته و دلسوز، رايزني فرهنگي ، پيرايش چهره فرهنگي كشور، توجه به هويت فرهنگي و خود باوري فرهنگي، ترسيم نقشه راهبردي براي مقابله با ناتوي فرهنگي دشمن و عزم ملي جدي براي حركت در اين مسير دانست .