قتل عامی که منجر به مرگ هزاران نفر در روز «سنت بارتولومه» شد، یکی از تلخ ترین قتل عام هاي تاریخ فرانسه بود. این قتل عام که علیه پروتستان ها انجام شده بود، بزرگترین قتل عام قرن ۱۶ فرانسه قلب گرفت. این اتفاق بعد از آن رخ داد که ملکه مادر در زمان سلطنت «هنری چهارم» تصمیم گرفت دخترش مارگارت را به عقد یک شاهزاده پروتستان دربیاورد.
جشن باشکوه و مفصلی در پایتخت برگزار شد. از هر دو فرقه پروتستان و خاندان سلطنتی هم در آن شرکت کردند. در ظاهر مشکلی وجود نداشت اما واقعیت این بود که مردم شهر از نظر احساسی عملا علیه پروتستان ها بودند و کسی که پیرو این فرقه بود، جرئت گشت و گذار در این شهر را نداشت، کسانی هم که به عروسی سلطنتی دعوت شده بودند، صرفا به خاطر امنیتی که خانواده پادشاه قرار بود برایشان فراهم کنند، به این مهمانی آمدند.
با این وجود، شرایط طوری پیش نرفت که رضایت بخش باشد، دو روز پیش از اینکه عروسی برپا شود، شاه به تحریک مادرش یک اسقف کاتولیک راکه گفته می شد، فرانسه را به جنگ با اسپانیا تحریک کرده بود، به زندان انداخت.
مادر شاه درخواستش این بود که اسقف کشته شود ولی شاه تنها به شکنجه او اکتفا کرد. مادر شاه که بسیار از اینکار رنجیده شده بود، با بهرهگیری از جاسوسانی که داشت در نقاط گوناگون شهر شایعه کرد که پروتستان ها عامل مرگ اسقف بوده اند، آنها خائن میباشند و قرار بوده که اسپانیا را به جنگ با فرانسه بشورانند.
در ادامه این نقشه سیاه، ملکه مادر که پیش از به سلطنت رسیدن پسرش، زمام امور را به دست داشت، در شب جشن سنت بارتولومی دستور داد کسانی که باعث آن ننگ بزرگ شده بودند یعنی پروتستان ها را به قتل برسانند.
با به صدا درآمدن ناقوس کلیسای سنت ژرمن در مقابل کاخ ورسای، تمام پروتستان هاي پاریس قتل عام شدند و این در حالی بود که تمام کسانی که سرشان را از دست دادند در لحظات نخست فکر میکردند که ناقوس کلیسا برای خوشبختی شاهزاده و همسرش نواخته شده ولی این، ناقوس مرگ انها بود.
بزرگتر از قتل عام های تاریخ
چند ساعت بعد از به صدا درآمدن ناقوس مرگ، شاه چارلز در روز ۲۵ آگوست، دستور توقف کشتار را صادر کرد ولی بوی خون آنقدر همۀ پاریس را در بر گرفته بود که پاریسی ها حتی به فرمان شخص اول مملکت هم توجهی نکردند.
بعد از قتل عام تمام ساکنان پروتستانی پاریس، نوبت به ایالت هاي دیگر رسید. کشتار تا ماه اکتبر ادامه پیدا کرد و پروتستان ها در پنج ایالت دیگر هم مورد هجوم افراد متعصب قرار گرفتند.
آماری که بعدها جسته و گریخته گرد آوری شد نشان می داد که دستکم سه هزار نفر در شهر پاریس و ۷۰ هزار نفر در کل فرانسه جانشان را به خاطر کوردلی مادر شاه از دست دادند.
این اتفاق، باعث شد که عده زیادی از صنعتگران فرانسوی که عموما پروتستان مذهب بودند، به کشور های دیگر رفته و کشور از نظر اقتصادی با مشکلات جدی مواجه شود. به جز این ها، قتل عام بارتولومی، باعث شد تا آتش جنگ داخلی فرانسه دوباره از زیر خاکستر برافروخته شود.
ویل دورانت قرن ۱۵ و ۱۶ اروپا را عصر “اصلاح دینی” مینامد. در این دو قرن بسیاری از شاخههای مذهب پروتستان شکل گرفته و کشورهای اروپایی را فرا گرفت. پروتستانهای لوتری و کالونی به خصوص در فرانسه پخش شده و توانستند به قدرت برسند. این گروه از اقلیتهای مذهبی نام “هوگنو” به خود گرفتند. با افزایش قدرت این گروه، اختلاف و تنش مذهبی در فرانسه نیز زیاد شد. در عصر پادشاهی “فرانسوای دوم” این اختلاف به نوعی جنگ تبدیل شد و تا مدتها فرانسه را در خشم و آتش فرو برد.
در اوج این جنگهای مذهبی یک شخص قرار داشت. “کاترین دو مدیچی” ملکه فرانسه و مادر دو پادشاه فرانسه بود. او زنی کاتولیک اما بسیار زیرک بود که توانسته بود از ضعف و خامی فرزندان جوانش استفاده کرده و عنان واقعی فرانسه را به دست بگیرد.
البته این زن باهوش در ابتدا به شدت سعی داشت بین هوگنوها و کاتولیکها نوعی توازن برقرار کند. او یک تساهل گرای مشهور فرانسوی به نام “لوپیتال” را به مقام نخست وزیری و صدارت عظمای فرانسه نشاند. لوپیتال مجلسی تشکیل داد و سعی کرد در آن حقوق هوگنوها را به رسمیت بشناسد. کاتولیکها این اقدام را قبول نکرده و در خفا چند هوگنو را به قتل رساندند. هوگنوها به شدت واکنش نشان داده و در طول چند سال دو جنگ بزرگ مذهبی در فرانسه رخ داد. جنگهای طولانی مدت و طاقت فرسایی که باعث ضعف فرانسه هم گردید.
کاترین دو مدیچی که در این زمان مادر شارل نهم( که ۱۴ سال بیشتر نداشت) بود پس از مدتی از اقدامات لوپیتال انتقاد کرد و مقدمات عزل او را فراهم نمود. آنچه سبب نگرانی ملکه مادر بود نه صرف کشتار مذهبی و جنگ بلکه نزدیکی یک پروتستان به شاه جوان بود. “دریاسالار کولینیی” از سرداران هوگنویی مشهور فرانسه بود که توانست به شخص شاه نزدیک شده و دل جوان را برباید.
ملکه مادر به شدت از این حادثه نگران بود. او گمان میکرد کولینیی به زودی مقدمات شورش هوگنوها را فراهم کرده و شاه را هم به قتل میرساند تا خود به تخت بنشیند. این شد که مقدمات یک حادثه بزرگ را فراهم کرد.
ملکه ابتدا سعی کرد با هوگنوها آشتی کند. او دخترش “مارگارت” را که کاتولیک بود به عقد هانریِ هوگنو در آورد. هانری پادشاه کشور کوچک “ناوار” بود که در همسایگی فرانسه قرارداشت و علم استقلال برافراشته بود.
در روز عروسی، هوگنوها همگی به کاخ سلطنتی فرانسه در پاریس دعوت شدند. قراربود یک کاتولیک و یک پروتستان با هم ازدواج کرده و از این طریق درگیری طولانی مدت پروتستانها و کاتولیکها به صلح بینجامد.
در ابتدا همه چیز داشت خوب پیش میرفت اما تقدیر چیز دیگری را در نظر داشت. قبل از برگزاری مراسم عروسی، دو کاتولیک به سمت دریاسالار کولینیی شلیک کرده و او را مجروح کردند. شاه که مجذوب دریاسالار بود نزد او رفت؛ کولینیی شاه را به گوشه ای برد و در گوشش زمزمه هایی کرد. ملکه مادر نسبت به این اتفاق مشکوک شد و ماجرا را از پسرش جویا شد. شاه جوان به مادر اعتراف کرد که دریاسالار هوگنو به او گفته که عنان کار از دست او در رفته و به دست مادرش افتاده است. این اتفاق باعث خشم ملکه مادر شد.
در همین حال، هوگنوها هم به قصد تلافی مسلح شده و در پاریس چند اردوگاه تشکیل دادند. آنها خواستار پیدا کردن ضاربین کولینیی و اعدامشان بودند. کاترین وحشت زده بود و کودتای کولینیی و طرفدارانش را قطعی میدید. او وزرای کاتولیک و به خصوص خاندان مشهور و ثروتمند “گیز” را به کاخ دعوت کرد و از آنها خواست کاری کنند. وزرا یک صدا شرط این کار را اجازه شاه دانستند. ملکه مادر به همراه چند وزیر نزد شاه جوان رفته و به او گفتند هوگنوها در حال شورش هستند و ۲۰ هزار سرباز مسلح در حال نزدیکی به کاخ میباشند. شاه جوان وحشت کرد و نمیدانست چه کند. ملکه مادر از شاه خواست که حکم اعدام کولینیی را امضا کند تا ماجرا تمام شود. شاه به کولینیی ارادت داشت ونمیخواست مرتکب چنین عملی شود. ملکه مادر اصرار کرد و حتی تهدید کرد که پسرش را رها میکند تا به دست هوگنوها کشته شود. شارل نهم شاهی جوان و دمدمی مزاج بود. مورخین او را منبع پرتناقضی از احساسات نامیده اند. تصمیمات آنی و پشیمانیهای آنی از جمله ویژگیهای شاه بود. شارل نهم که حالا واقعا تحت تاثیر مادر قرار گرفته بود سرانجام تصمیمی عجیب گرفت. او به وزرا دستور داد نه تنها کولینیی بلکه همه هوگنوها را قتل عام کنند تا هیچ پروتستانی در فرانسه نماند تا بعدا او را شماتت کند. شاه این را گفت و دشنام گویان و کفرگویان به سمت اتاقش دوید.
در نیمه شب ۲۳ اگوست و سپیده دم ۲۴ اگوست زمانی که کلاغ ها قار قار میکردند و خیابانهای سنگ فرش شده پاریس خالی از جمعیت بوده و سکوتی عجیب همه جا را فراگرفته بود، ناقوس کلیسای جامع به صدا درآمد. مردم نگران از خواب بلند شدند. برخی گمان کردند ناقوس به میمنت ازدواج هانری و پرنسس مارگارت به صدا درآمده است؛ غافل از اینکه این نوای مرگ بود که دمیده میشد.
سربازان ابتدا به محل اقامت کولینیی حمله کردند. او در حالی که داشت عبادت میکرد با خنجرهای سربازان کاتولیک تکه تکه شد و سپس از بالای ساختمان به پایین پرت گردید. سربازان سرش را بریدند و به لوور یا رم فرستادند. طبق برخی روایات آلت تناسلی او نیز بریده شد تا فروخته شود.
بعد از یکسره شدن کار کولینیی، به دستور وزاری خاندان گیز، سربازان به خیابانها رفتند تا با فرمان “به نام پادشاه بکشید … بکشید” مردم را مسلح کرده و به جان هوگنوها بیندازند. در طول یک ساعت شهر پاریس به قتلگاه تبدیل شد. ویل دورانت معتقد است در این کشتار هر کسی که میل سرکوب شده ای داشت، آن را به صورت غریزه قتل و شکنجه بروز داد. در عرض یک نیمروز چند هزار هوگنو قتل عام شدند. در این روز کشتار مجاز بود؛ گویی هیچ گونه معصیت وجدانی و شرعی هم ندارد. حالا هر کس که کینه ای از همسایه اش به دل داشت آن را با کشتنش خالی میکرد. زنی که از همسرش ناراضی بود با این بهانه که هوگنو است او را میکشت. قصابی که از کسی طلب داشت به او تهمت هوگنو بودن زده و او را شقه شقه میکرد.
طبق گفته برخی مورخین برخی سربازان محافظ شاه نیز وارد معرکه شده و فقط برای لذت بردن شروع به کشتن مردم کردند. طبق برخی گزارشها، سربازی یک زن حامله را شکم درید و سر جنینش را به زمین کوفت. مرد و زن و کودک مثله شده خیابانهای پاریس را پر از جنازه کردند. شدت جنایت به حدی بود که بعضی بچهها با سرهای قطع شده در خیابانها بازی میکردند.
ملکه مادر مدت کوتاهی پس از فرمان شاه متوجه اقدامش شد و از خاندان گیز درخواست کرد که کشتار را متوقف کنند اما خاندان گیز به کاترین گفتند که دیگر خیلی دیر شده است. شاه بیش از مادرش احساس عذاب وجدان می کرد. این عذاب وجدان به حدی بود که تا یک سال کابوس میدید. این کابوسها و عذاب وجدان سرانجام باعث شد شارل نهم در ۲۴ سالگی و در عنفوان جوانی از دنیا برود.
پس از پایان ۲۴ اگوست پاریس در سکوت مرگباری فرو رفت اما غریزه کشتار در سایر شهرها بیدار شد. در ۲۵ و ۲۶ اگوست کاتولیکهای لیون، تروا، اورلئان و بوردو به تهییج کشیشها به خیابان ریخته و هوگنوها را قتل عام کردند. در برخی شهرها فرمان رسیده بود که کسی دست به جنایت علیه پروتستانها نزند اما کشیشان کاتولیک در کلیسا دستور به شکستن این حکم دادند و با اعلام این نکته که هر کس هوگنویی را بکشد به بهشت میرود مردم را به کشتار دسته جمعی هوگنوها وا داشتند. در نهایت در طول سه روز، چند ده هزار پروتستان کشته شدند. برپایه آمارها، تعداد کشته شده های سن بارتلمی بین ۱۰ هزار تا ۷۰ هزار نفر محاسبه شده اند.
شخص پاپ و روحانیون روم و همچنین خاندان هاپسبورگ در اسپانیا از این اقدام به شدت راضی و خوشحال شدند اما پروتستانهایی مانند ملکه الیزابت در انگلیس در سوگ کشته شدهها سیاه پوشیدند؛ هر چند هیچ اقدام عملی برای مقابله با این اقدام نکردند.
کاتولیکها قصد کشتن هانری داماد کاترین را هم داشتند اما ملکه مادر مانع از این کار شد. در عوض، هانری به سرعت تغییر کیش داد و برای در امان ماندن توبه کرد و کاتولیک شد.
بعد از مرگ شارل نهم، بار دیگر پروتستانها لشکر جمع کرده و جنگ جدیدی را آغاز کردند. جنگ مذهبی جدید طولانیتر و خونینتر از جنگهای قبل بود و سرانجام باعث نابودی سلسله “والوا” گردید. سرانجام هانری که در روز عروسیش فاجعه سن بارتلمی رخ داد از جنگهای مذهبی استفاده کرد و به تخت فرانسه نشست. او سپس با نان “هانری چهارم” تاج گذاری کرد. هر چند هانری هرگز به آیین پروتستان بازنگشت اما بعد از به تخت نشینی، به هوگنوها و سایر پروتستانها آزادی داد و این مذهب را به رسمیت بخشید.