در کشاش این دنیای پهناور و کهن هر زمان که ایران و ایرانی قدرتمند بوده است بسیار با سعادت و سرافرازبوده است و در هیچ کجای تاریخش یاد ندارد که بی دلیل به کشوری بیگانه یا دور دست حمله کند و آنجا را مورد تاخت و تاز و کشتار قرار دهد . هیچگاه قدرتش باعث سواستفاده برای تجاوز به کشورهای دیگر نشده است . دقیقا عکس این قضیه نیز برای ایران ما صادق است . هرزگاهی که حکومتهای نالایق بر روی کار آمده اند و منافع شخصی را بر منافع ملی ترجیح دادند سایه شوم توطئه بیگانگان , انحطاط و تجاوز های پی در پی به ایران را شاهد بوده ایم . آن زمانهایی که انوشیروان دادگر , کوروش بزرگ , داریوش بزرگ , خشایارشا , بهرام گور , تیرداد بزرگ , مهرداد بزرگ , یعقوب لیث رویگر , اسماعیل سامانی , اردشیر بابکان – شاه عباس کبیر صفوی , نادرشاه افشار و دیگر میهن پرستان ایران بر مسند قدرت نشستند ایران و ایرانی سرافراز در جهان رخ نمایی کرده است . ولی شوربختانه هنگامی که شاهان مستبد , هرزه و میهن فروشی مانند شاه سلطان حسین ها و محمد علیشاه ها بر ایران حکمرانی کردند ایران مورد یورش بیگانگان قرار گرفت و سراشیبی سقوط را به سرعت طی کرد . اینک بحث بر سر جزیره ایرانی بحرین است . سرزمینی که از دیرباز بخشی لاینفک از ایران ما بوده است . از آنجایی که استعمار پیر انگلستان و روس بی درنگ سایه شومش بر ایران اهورایی ما رخ نمایی کرده است بحرین این جزیره ایرانی را با هزاران توطئه و فریب از بدنه ایران ما جدا کردند . اینک بخشهایی از آنچه که ما به عنوان دلایل مستند و منطقی جهت اثبات هویت ملی ایرانی بحرین می شناسیم بیان میکنیم . بحرین در زمان نخست وزیری هویدا در حکومت شاهنشاهی پهلوی با توطئه گسترده انگلستان از ایران جدا شد . البته گفته می شود با پا درمیانی اعضای حزب نهضت ایران بزرگ در مجلس شورای ملی این امر به صورت قانون رسمی تصویب نشد که این به منزله غیر مردمی بودن این حرکت است . انگلستان با دهها نامه و اعتراض به سازمانهای بین المللی ایران را اشغالگر بحرین نامیده بود . پادشاه ایران که توسط عوامل بی مسئولیت و فاسد اطرافش فریب خورده بود راضی به برگزاری رفراندومی در بحرین می شود که نهایت نتیجه رفراندوم به سود انگلستان شد . رفراندومی سراسر دروغ و فریب کاری تا انگلستان به ثروت های بیکران و موقعیت ژئوپولتیک این منطقه همیشه ایرانی دست پیدا کند . ولی بدون شک اگر همان روزگار پاسخی کوبنده بر این استعمارگران داده می شد امروز هرگز شاهد جعل نام خلیج فارس به خلیج تازیان نبودیم , هرگز شاهد ادعاهای مضحک مالکیت اعراب بادیه نشین بر جزایر سه گانه ایران نبودیم , هرگز شاهد ادعای مالکیت دانشمندان ایرانی به نام بزرگان عرب نبودیم . . . و حتی شاید اگر برخوردی شدید و بنیادین از سوی دولت ایران برای جدا شدن کردن بحرین از کشورمان داده می شد شاید ما هرگز شاهد ۸ سال جنگ تحمیلی برای بدست آوردن سرزمین آریایی خوزستان و نفت آن توسط عراق نبودیم . بدون شک تجزیه یک قسمت از خاک ایران حتی کوچترین عضو آن که بحرین بوده است متاسفانه میتواند بزرگترین دست آویز برای دشمنان سرزمین اهورایی ما باشد . بحرین ایران که در سال ۱۳۳۶ رسما توسط دولت وقت ایران استان چهاردهم این سرزمین معرفی شده بود با هزاران نیرنگ پلید توسط انگلستان پیر شوم استعمار تصرف شد . شاید نام استقلال بر خاکهای ایران گذاشته باشند ولی هیچ شهری که از ایران تجزیه شد امروز هیچ برای گفتن در جهان ندارد و ثروتهای بیکرانش توسط بیگانگان به یغما می رود . مانند نفت کردستان عراق – نفت و مروارید بحرین , نفت جمهوری آذربایجان – ترکمستان و . . . پس باید ما بدرجه ای از فهم و درک برسیم که این فتنه های بیگانه را که در لوای آزادی و دموکراسی و استقلال به شهرهای ایران می دهند را خاموش کنیم . استقلالی که امروز جمهوری آذربایجان ( ایران شمالی ) , تاجیکستان , ازبکستان , ترکمنستان , کردستانات , ارمنستان , بحرین و . . . نه در صنعت , نه در تکنولوژی , نه در اقتصاد , نه در رفاه اجتماعی , نه در پرستیژ جهانی هیچ حرفی برای گفتن ندارند . پس وظیفه ملی و میهنی ماست که برای پیوستن دوباره آنان از هیچ تلاشی دریغ نکنیم زیرا در غیر این صورت بیگانگان در جهت عکس آن بهره خواهند برد . این امری در موقیعت کنونی ایران بسیار ضروری به نظر می رسد .
تاریخ بحرین پیش از اسلام
بحرین نام مجموعه جزایری ایرانی است ک در جنوب غربی ایران قرار دارد و در غرب کشور قطر واقع شده است . نام جزایر دیگر بحرین به این شرح است : منامه , محرق , ام نعسان , ستره , ام الشجر , ام الشجیر , بنی صالح , بکا , حوار , حاله البیض . بحرین دارای محصولات بسیاری از قبیل برنج , انار , لیمو , گردو , مرکبات , موز , بادام , تمرهندی , انبه می باشد . مردم جزیره بحرین تا پیش از استقلال بیش از ۲/۳ ایرانی شیعه مذهب و پارسی زبان بوده اند . متاسفانه پس از جدا شدن با یاری کشورهای عربی و انگلستان هویت ایرانی آنجا را تعدیل دادند و عربهای بسیاری را راهی بحرین نمودند تا هرگونه ارتباط با ایران و هویت ایرانی را تکذیب کنند . همینطور ایرانیان بسیاری مجبور به کوچ به سواحل خلیج فارس شدند ولی تاریخ و اسناد ملی بسیاری که بر جای مانده است همه تلاشهای کشورهای بدوی عرب را بی نتیجه می گذارد و ایرانی بودن بحرین را اثبات میکند . روزگاری نه چندان دور پول ایران با ارزشترین پول بحرین بود ولی انگستان پول خود را جایگزین آن نمود . شهر منامه پرجمعیت ترین شهر بحرین است . بسیاری از مناطق بحرین نامهای ایرانی دارد منجمله : توبلی , دراز , توری , دمستان , سبز , شاخوره , فارسیه , کرانه , کرزکان , مرخ , مروزان , نویدرات که همگی مشتق شده زبان پارسی هستند .بیشتر مورخان عرب بر این باور هستند که نخستین شهری از ایران که توسط سپاه اسلام گشوده شده بحرین است .
مجمع الجزایر بحرین از قدیم الایام بخشی از ایران پیش از اسلام بوده است،ولی اعراب ساكن آن جزیره به علت دوری از شعاع عمل حكومت و نیروهای مركزی ایران به طور مكرر مشكلات و دردسرهای زیادی برای حكومت مركزی ایران ایجاد میكرد؛ بنابراین منطقه خلیج فارس را توأم با اغتشاش و آشوب و راهزنی ساخته بودند. تا اینكه شاپور دوم پادشاه ساسانی ( ملقب به شاپور ذوالكتاف ،۳۰۹,۳۳۷ م) با قوای كامل و كشتیهای متعدد جنگی به بحرین لشكركشی كرد و شورشیها را با شدت عمل سركوب كرد. به نحوی كه تا زمان سقوط دولت ساسانی به دست اعراب ( ۶۵۱م.) آرامش كاملی در آنجا برقرار بود. عربها بعد از اسلام تشكیلات اداری سرزمینهای فتح شده را تغییر نمیدادند؛ زیرا تشكیلات اداری كه جانشین آن كنند نداشتند به جای آن، از مرد م آن سرزمینها كه آنها دارای تمدن و فرهنگی درخشان و بعضا بالاتر از تمدن اعراب بودند برای ایجاد و اداره تشكیلات اداری – اسلامی استفاده مینمودند و این روش به آنان كمك شایانی میكرد.
امین روحانی در کتاب خود معروف به ملوک العرب نوشته است : در سالهای نخستین اسلام بحرین در قلمرو ایران بود . مردمانش زرتشتی و یهودی و نصاری . منذر و تیمی از ماموران پادشاه ایران مسئول حکمرانی بر بحرین بوده اند .
به موجب تاریخ خلیج فارس یا دریای پارس جایگاه آریایی ها بوده است و سکنه شامات پیش از این در این نواحی زندگی می کردند . کتیه ای نیز از دوره آشوریان در بحرین کشف شده است . در تمامی دوران های پیش از اسلام دولت امپراتوری ایران بر کل نواحی خلیج فارس و شهرهای اطراف آن کنترل و نظارت داشته است . در کتیبه های باستانی آشور از بحرین به نام “نی دوک کی” نام برده شده است . دکتر وتسفلد و دکتر تئودوروبنت براین باورند که آریایی ها عموما بر دریای عمان و خلیج فارس ساکن بوده اند . قبرستان باستانی که امروزه در چند کیلومتری قصبه ابوعلی در جنوب منامه واقع شده است نمونه ای از این تمدن بیش از ۴۶۰۰ ساله در بحرین آریایی است . “دکتر وستفلد” می گوید پیش از اسلام سواحل غربی دریای پارس توسط ایرانیان اداره می شده است . حتی شهری نیز ار دوره ساسانی نیز باقی است که بنام یکی از سرداران ایرانی نام گذاری شده است . این شهر امروزه اسپیدگان ( اسفنج ) نام دارد که از سردار اسپدویه گرفته شده است . پس از اسلام در زمان حضرت محمد ماموری از ظرف وی حامل پیام به مامور ایرانی در بحرین می شود . وی برای مدتی کوتاه اسلام آوردند ولی پس از مرگ پیامبر همگی به دین زرتشتی و مسیحیت بازگشتند .یکی از قدیمی ترین سند مالکیت ایران بر بحرین به محمد ابن جریر طبری باز میگردد . وی می نویسد : در زمان اشکانیان عربها همه د رحجاز بودند و بایده و مکه و یمن سکونت گاه آنان . آن گروهی که در حجاز و بادیه بودند به قحطی و گرسنگی دچار شدند . از سویی به عراق نمی توانستند وارد شوند زیرا عراق در اختیار اشکانیان ایران بود . پس از حجاز به بحرین کوچ کردند که در اختیار ایران بود .
مستشرق معروف فرانسوی کوسن دو پرسوال در کتاب خود به نام تاریخ اعراب پیش از اسلام ذکر کرده است و این جمله طبری را عینا تکرار کرده است .
ابوالفرج اصفهانی مولف کتاب اغانی در جلد یازدهم آورده است : برخی از خاندانهای عرب به ناحیه هجر در بحرین کوچ کردند ولی مردمان آنجا مانع از ورود آنان شدند و جنگ در گرفت و ساکنین آنجا شکست خوردند و اعراب در آنجا سکونت گزیدند .
تاریخ طبری ذکر میکند : در زمان پادشاهی اردشیر بابکان در بحرین شاهی به نام سنطرق حکمرانی میکرد . اردشیر سرداری به جنگ وی فرستاد و او را شکست داد و قلعه او را تصرف کرد و اموال وی را به عنوان غنیمت به ایران آوردند . فرزند خویش را به شاهی آنجا گماشت . اردشیر شهری در بحرین بنا کرد به نام خط که در زمان وی پایتخت این جزیره بوده است . پس از وی شاپور ذوالاکتاف که در سالهای ۳۱۰ تا ۳۷۹ پادشاهی میکرده است برخی اعراب تابع ایران دست به شورش می زنند . آنان از ناحیه هجر بر ضد شاهنشاه ایران شورش نمودند . شاپور قوای دریایی ارتش ایران را راهی این منطقه کرد . این نبرد پس از جنگ سناخریب نخستین نبرد دریایی است که در منطقه ثبت شده است . شاپور راهی خط , هجر , یمامه شد و آنان را در سر جای خود نشاند .
سرآرنلدویلسن مولف کتاب خلیج فارس درباره نبرد شاهپور می نویسد : شاپور در قطیف از کشتی پیدا شد و عده زیادی از شورشیان بحرینی را سرکوب کرد و کل جزیره را تحت کنترل گرفت . سپس به سوی تمیم راهی شد ولی چون شرارت اعراب خاتمه نیافت و شورشهای سختی کردند شاهپور آنان را برای عبرت گرفتن دیگران به یکدیگر بست و شانه هایشان را سوراخ نمود و طنابی از میان آنها عبور داد . پس از این واقعه بحرین برای همیشه آرام شد و تحت کنترل ایران .
کتیبه داریوش بزرگ در بیستون نیز سندی دیگر بر مالکیت ایران بر خلیج فارس و کلیه جزایر آن است : داریوش شاه از اربابه ( بخشی از عربستان ) , ماکا ( قسمت مجاور تنگه هرمز ) و . . . نام می برد . جنوب و تنگه هرمز و سواحل خلیج فارس کاملا تحت اختیار ایران بوده است .
بحرین در طول چهارصد و اندی سال حکمرانی ساسانیان بر بخش زیادی از خاورمیانه جزوی از خاک ایران بود .
کلمان هوار می نویسد در زمان پادشاهی خسرو پرویز ساسانی در سالهای ۵۹۰ تا ۶۲۷ میلادی پیامبر اسلام شاه بحرین به نام منذربن ساوی را که زیر کنترل شاهنشاه ایران بود به اسلام دعوت نمود و او اسلام آورد . در آن وقت در هجر پاتخت بحرین مرزبانی به نام اسبی بخت کنترل نظامی بحرین را بر عهده داشت . وی از سوی شاهنشاه ایران برگزیده شده بود . چون برخی از بحرینی ها اسلام نیاورند و مجبور به دادن خراج به ماموران پیامبر شدند ساکنین بحرین سر به شورش نهادند و پس از مدتی همگی از اسلام برگشتند و زرتشتی گشتند .
در کتاب الخراج آورده شده است : پیامبر اسلام از مجوسان ( زرتشتیان ) هجر در بحرین جزیه میگرفت و قرار گشت هرکسی به دین اسلام روی آورد مال و خون و زندگی اش در امان باشد .
مستشرق فرانوسی به نام شارل شفر در ترجمه کتاب نصر خسرو قبادانی می نویسد : نام مرزبان بحرین همان اسپدویه ایرانی است .
کلمنت اوار می گوید : در زمان انوشیروان عادل سپاهی عظیم راهی خلیج فارس شد . نیروی دریایی ایران در ابوله واقع در مصب فرات تجهیز شد و از دماغه حد به عدن رفت و بیشتر نواحی عربستان را به زیر کنترل ایران در آورد . در نهایت حکومت سواحل جنوب خلیج فارس و شمال شرق جزیره العرب و جزایر بحرین به نعمان ابن منذر مامور پادشاه ایران سپرده شد . شاهنشاهان ایران بر تمام نواحی حکومتی خود از خود مردمان آن ناحیه مامور می گماشتند . در سالهای ۶۳۳ میلادی مطابق با سال ۱۲ هجری مردم بحرین از اسلام روی برگرداندند . پیشوای اینان منذر ایرانی بود که پس از چندی دوباره بحرین از زیر کنترل اعراب خارج شد و ایرانیان بر آنجا حکمرانی کردند . در زمان علی برخی از طوایف بحرین از دادن خراج سر بازدند ولی در خلافت عمر بحرین خراجهای هشتصد هزار درهم و پانصد هزار درهم به خلیفه پرداخت می کرد .
متن نامه پیامبر اسلام به نعمان ابن منذر مامور ایران در بحرین : بنام خدای بخشنده مهربان . این نامه ایست از سوی محمد فرستاده و رسول خدا بسوی منذرابن نعمان ساوی . سلام بر تو باد . به درستی که من حمد میکنم به سوی تو چنان خدایی را که نیست خدایی جز او و اینک محمد فرستاده و رسول اوست . پس من بدرستی که خدا را به یاد تو می آورم و هرکه نصیحت کند برای خود کرده است و هرکس اطاعت نماید فرستادگان مرا برای من خیر خواهی کرده است . یعنی تو به حق ایمان داری و فروتن و خاضعی . من شفاعت وی و خاندانش را خواهم نمود . پس تو و خاندانت امان می خواهی یافت پس اگر مسلمان شوی . پس گناهان تو را خواهم بخشید و تا زمانی که صالح و نیکوکار باشی در مقامت خواهی ماند و هرکه از قوم تو در دین یهود و زرتشت باقی باشد باید جزیه پرداخت نماید . . .
نهضت ایرانیان در بحرین ( پس از اسلام )
در زمان خلفای راشدین بخشی های بسیاری از ایران بر ضد حکومت اسلامی قیام کردند تا حکومت تازی را در ایران پایان دهند . این افراد خوارج نام گرفتند که بسیاری شان از مردمان ایران بودند و برخی دیگر عرب . در سال ۷۲ هجری بحرین حکمران بحرین به نام “ابوفدیک خارجی” از اطاعت بنی امیه سرباز زد . ولی سال بعد عبدالملک بن مروان سپاهی راهی بحرین کرد و آنان را سرکوب نمود . پس از واقعه در سال ۱۰۵ هجری مسعود عبدی بر ضد خلیفه قیام کرد . و بحرین را تحت کنترل خود درآورد . وی نوزده سال مستقل بر بحرین حکمرانی نمود ولی درسرانجام توسط سفیان بن عمرو کشته شد . قرامطه خوارجی بودند که پس از این واقعه در بحرین و عربستان سر به شورش نهادند . پیشوای اینان ابوطاهر ابوسعد حسنی جنابی بود که جصار شهر لحصا را در بحرین ایجاد نمود . در سال ۴۴۳ هجری ناصر خسرو به بحرین سفر نمود . مردم آنجا را عموما قرامطی و همگی ایرانی توصیف کرده است . وی می نویسد : علی بن احمد نامی ایرانی مسجدی در لحسا ساخت و مسافران را در آن منزل می داد . خواجه نظام الملک نیز در سیاست نامه خود باطنیه بحرین را همگی ایرانی توصیف کرده است . نهضت قرمطیان نهضتی ایرانی بود که حمد الله مستوفی آن را به سال ۳۱۹ هجری می داند که ایرانیان برای بیرون رفتن از زیر حکومت اعراب ایجاد نموده بودند . پس از قرامطه شورش صاحب الزنج در سال ۴۴۹ هجری رخ داد که صاحبان آن ایرانیان بودند . برخی قیام این گروه را ظهور پیامبری جدید توصیف کرده اند . این نهضت بر ضد حکومتهای عرب بود و با برده داری در تضاد کامل بود . رهبر آنان پس از مدتی کشته شد .
در دوره دیلمیان بحرین و عمان بخشی از ایران بود و شاهزادگان ایرانی بر آنان حکمرانی می نمودند . “ابن بلخی” مورخ نامدار در کتاب فارس نامه می نویسد : چون نوبت به عضدوالدوله دیلمی رسید چندان عمارت ساخت که آن را حد نبود . در عهد او مجموع ممالک پارس کرمان و عمان و باعشر و مشرعه دریا بسیراف و پارس و . . . بود . پس از نقراض آل بویه و روی کار آمدن سلجوقیان بحرین نیز متعلق به ایران بود . در زمان عماد الدوله سلجوقی حکمران کرمان تا زمان فوت ارسلان شاه سلجوقی بحرین توسط شاه کرمان اداره می شد . پس از وی سلجوقشاه حاکم بحرین شد .
ابن بطوطه مورخ مشهور عرب که به شهرهای بسیار سفر کرده بود پس از رسیدن به بحرین می نویسد : محصول بحرین خرما , پنبه , انار و مروارید است . ساکنین آنجا از رافضیان هستند . ( رافضیان بخشی از ایالات ایران بوده است ) .
توطئه انگلستان در جدا کردن بحرین از ایران
اعلامیه استقلال سوری بحرین با کوشش دهها ساله انگلستان در تاریخ ۱۴ اوت ۱۹۷۱ منتشر شد . یك روز بعد (۱۵ اوت )، بحرین و انگلستان یك قرار داد دوستی با هدف “مشورت” در مواقع ضروری با یكدیگر امضا كردند. بدین ترتیب ، مسأله بحرین پس از یك و نیم قرن منازعه و كشمكش از سوی ایران به استعمار انگلیس واگذار شد ، سازش و توافق پنهانی انجام شده بین ایران و قدرتهای غربی بر سر نقش آتی ایران در منطقه خلیج فارس و اعطای امتیاز به ایران درباره یك مسأله دیگر ارضی كشور یعنی جزایر سه گانه که همیشه بخشی از ایران بود. در واقع باید گفت بحرین قربانی یك بده و بستان سیاسی شد و آخرین بخش جدا شده از خاك ایران در دوران معاصر بود.
بحرین از آغاز تشكیل امپراتوری اعراب که بوسیله خون و شمشیر در جهت گسترش دین اسلام انتشار یافته بود و بویژه در عصر بنی امیه ، از مركزیتی ویژه در حركتهای سیاسی و برخوردهای عقیدتی در منطقه خلیج فارس برخوردار شد. در سال ۷۲ ه. ق (۶۹۱ م . ) گروهی از خوارج به رهبری “ ابوفدك “ قیام بزرگی علیه حكومت اموی بر پا كردند و بحرین را از تابعیت خلفای اموی خارج ساختند فردی به نام “ مسعود بن ابی زینب عبدی “ در سال ۱۰۵ ق . با اخراج والی اموی حدود بیست سال بر این مجمع الجزایر حكومت مستقل داست. در سال ۱۵۱ والی بحرین ضد حكومت خلفا قیام كرد. حدود صد سال بعد قیام بردگان و سیاهپوستان منطقه به رهبری فردی ملقب به “ صاحب الزنج “ تمامی خلیج فارس را تحت تأثیر قرار داد. به دنبال آن گروهی دیگر به رهبری فردی ایرانی به نام “ ابوسعید بهرام جنابی “ (یا گناوه) علیه حكومت خلفا قیام كردند و یك جنبش آزادیخواهی را در منطقه گستراندند این جنبش كه قیام ابوسعیدی یا قرمطی ( ابوسعید از پیروان حمدان قرمطی بود )نام گرفت، از سواحل ایرن آغاز شد و ابوسعید با رفتن به بحرین آنجا را كانون مناسبی برای تحرك یافت .
پس از حمله اعراب به ایران و اشغال این كشور ، بحرین كماكان جزء ایران بزرگ باقی ماند.و تا قبل از قدرت رسیدن سلسله صفویه , كه پس از مدتهای طولانی ایران مجددا دارای یك حكومت واحد و متمركز شد, سرزمین ایران شاهد حكومتهای غیر متمركز و محلی متعددی بود كه همواره در رقابت قدرت و جنگ و نزاع با یكدیگر بودند ، بویژه اینكه ،حمله وحشیانه و گسترده مغولها به ایران نیز (در سال ۱۲۲۰ م. )همه چیز را بكلی دگرگون و آشفته ساخت ؛ ولی باید اشاره كرد كه بحرین همواره قسمتی از حكومتهای متشكل محلی در بخشهای جنوبی ایران محسوب میشد.
تا اینكه در اوایل قرن شانزده میلادی با هجوم استعمار پرتغال به منطقه اقیانوس هند و خلیج فارس (در سال ۱۵۰۶) ، بسیاری از نقاط استراتژیك منطقه و از جمله جزیره هرمز و مجمعالجزایر بحرین نیز ( در سال ۱۵۲۱) به تصرف و اشغال آنها در آمد. پس از گذشت حدود یك قرن از اشغال پرتغالیها، شاهعباس کبیر در سال ۱۶۰۲ با لشكركشی به بحرین آنجا را از تصرف اشغالگران خارجی آزاد كرد و مجددا به ایران ملحق نمود . پس از آن ،مجمع الجزایر بحرین مدت ۱۸۰ سال مانند گذشته در اختیار و تحت نظر كامل حكومت ایران بود. سپس ، در سال ۱۷۸۳ (یا ۱۷۸۲ ) ” شیخ احمد بن خلیفه “ از قبیله “بنی عتبه “ و از خاندان “خلیفه “ كه از منطقه نجد در مركز عربستان به كویت مهاجرت كرده بود به این سرزمین حمله و پس از شكست سربازان ایرانی بر آن استیلا یافت . از آن پس، حكومت بحرین با حمایت همه جانبه سیاسی – استعماری و متجاوزگرانه انگلستان در اختیار اعضای خاندان “ خلیفه “ ( آل خلیفه ) قرار گرفت.
باید به این نكته مهم اشاره كرد كه وضعیت و ثبات حكومتها در ایران همواره مستقیما در اوضاع سیاسی و سرنوشت بحرین نیز تأثیر گذار بوده است، چنانكه مثلا پس از فوت شاه عباس اول – پادشاه قدرتمند صفوی , ، و ضعف جانشینان او ، راهزنان دریایی عرب تبار مستقر در بحرین نیز شروع به دستاندزی به خلیج فارس و مناطق اطراف آن كردند و در واقع تا مدتی اثری از حاكمیت ایران بر بحرین باقی نماند. در خلال این مدت نیز استعمار كهنه و قدرتمند انلیس در رقابت با قدرتهای استعماری دیگر در منطقه، و نیز در راستای سوء استفاده از اوضاع آشفته و نابسمان منطقه و ضعف قدرتهای همجور آن ، شیوخ عرب خلیج فارس را در كنترل و اراده خود در آورد و بالاخره در سال ۱۸۲۰ پس از قلع و قمع دزدان دریایی و برده فروشان ، قرادادها تحت الحمایگی را با رهبران شیخ نشینهای خلیج فارس و از جمله بحرین به امضا رساند.
شیخ سلمان بن احمد ( شیخ بحرین ) در ژانیه ۱۸۲۰ “قرارداد صلح عموی “ یا “ قرارداد اساسی “ ( و در واقع همان قرارداد انقیاد و تحت الحمایگی )را با انگلستان امضا كرد، او به علت استحكام قدرت و سلطه اش بر بحرین ، خود را تحت الحمایه انگلیس اعلام كرد و پرچم آن كشور را بر فراز مقر دارالحكومه خود برافراشت! بدین ترتیب ، از این زمان به بعد تا مدت ۱۵۰ سال ،بحرین تحت اشغال انگلستان درآمد و طبعا حكومت ایران را با یك مشكل جدی سیاسی و ارضی روبرو كرد.
قابل تذكر است كه “ محمد بن خلیفه “ حاكم وقت بحرین و نوه سلمان بن احمد با وجود اینكه در سال ۱۸۶۱ پیمانی را با كمپانی هند شرقی انگلیس درباره منع اقدامات جنگی دزدی دریایی و تجارت برده در خلیج فارس امضا كرده بود، زیر بار نفوذ انگلیس نمیرفت . به همین علت نیروی دریایی انگلیس در سال ۱۸۶۷ شهر منامه (پایتخت فعلی بحرین ) را گلوله باران كرد؛ ولی ” عیسی بن علی “ جانشین وی در سل ۱۸۶۸ طی انعقاد عهدنامهای ، رسما به تحت الحمایی انگلیس گردن نهاد. پیرو آن ، دولت ایران (در زمان سلطنت ناصرالدین شاه) طی یادداشتی به سفارت انگلستان در تهران به این اقدام دولت مذكور اعتراض كرد. دولت انگلستان در پاسخ این یادداشت ،اعلام كرد كه هدف از امضای پیمان یاد شده ،برقراری نظم و امنیت در خلیج فارس بوده است و اگر دولت ایرن خود چنین مسئولیتی را برعهده گیرد، دولت انگلیس از آن استقبال خواهد كرد! در این پاسخ تصریح شده بود كه اگر از شیخ بحرین حركتی سر بزند كه مستلزم اقدامات جدیدی از طرف دولت انگلیس باشد ،دولت ایران در جریان قرار خواهد گرفت! پس از آن نیز مجددا شیخ بحرین در سالهای ۱۸۸۰ و ۱۸۹۲ قراردادهای تحتالحمایگی دیگری را (مشابه قراردادهای تحت الحمایگی با سایر شیخ نشینها) با انگلستان به امضا رساند.
دولت ایران در مدت یك و نیم قرن حاد شدن مسأله بحرین (۱۸۲۰ ,۱۹۷۰ ) و دخالت و سلطه انگلستان بر آن جزیره سوق الجیشی ، هیچگاه جدایی بحرین از خاك ایران را نپذیرفت ولی در عین حال قدرت انجام عمل حادی علیه بریتانیای کبیر که روزگاری با تجاوز و غارت گری دهها کشور بیگانه را به اشغال در آورده بود را نیز نداشت. گفتنی است در داخل بحرین جدا از شیوخ آن كه عمدتا وابسته و زیر نفوذ شدید انگلستان بودند، از اوایل قرن بیستم به بعد بعضا جنبش های مخالف سسیاستهای انگلستان مشاهده میشد؛ مثلا در سال ۱۹۱۱ جمعی از بازرگانان و ملی گرایان بحرین خواستار محدود شدن نفوذ انگلستان و ایجاد كمیته داوری برای حل اختلافات فیمابین به خاطر صید مروارید شدند؛ ولی رهبران این گروه به وسیله مقامات انگلیسی مقیم بحرین دستگیر و به هندوستان تبعید گردیدند. ضمنا پیرو چالش قدرت دولتهای عثمانی و انگلیس بر سر حاكمیت بر بحرین ،پیمان شناسایی استقلال بحرین در سال ۱۹۱۳ به وسیله دولتهای مذكور به امضا رسید كه با بروز جنگ جهانی اول ناكام ماند.
قدرت و نفوذ انگلستان در سال ۱۹۲۳ با خلع شیخ عیسی از حكومت بحرین افزایش یافت و به ویژه با انتصاب “ چارلز بلگریو ” به عنوان مشاور انگلیسی حاكم جدید، و چندی بعد با انتقال پایگاه دریایی انگلیس از بندر باسعیدو (در غرب جزیره قشم ) به بحرین و انتقال مقر نماینده سیاسی انگلیس در خلیج فارس از بوشهر به بحرین، این قدرت و نفوذ وسیعتر و با ثبات تر شد. مقارن این تحولات و پس از انتقال سلطنت از سلسله قاجار به پهلوی ، ایران خواستار اعاده حق حاكمیت خود بر این سرزمین شد. در مقابل ، حكومت بحرین نیز با مشورت و خط دهی مشاوران و كارگزاران انگلیسی مقیم بحرین بر آن شد تا ساختار جمعیتی و مذهبی این شیخ نشین كوچك را حتی الامكان با اكثریت دادن به عربها سنی مذهب از كشورهای عربی به بحرین تشویق شد و هزاران تن فلسطینی و اعراب دیگر از كشورهای مختلف عرب به بحرین هجوم آوردند. به عبارتی ساختار نیمه ایرانی این منطقه رو به محو شدن رفت و تسلط عربها و انگلیس بیشتر گشت .
یكی از ویژگیهای مهم بحرین عبارت از تركیب جمعیتی و مذهبی آن است. با توجه به پیشینه تاریخی بحرین و وابستگی آن به ایران ،تعداد زیادی از ساكنان آن ایرانی تبار و فارسی زبان هستند كه در بخشهای گوناگون كشور مشغول به كار می باشند . چنانكه با وجود تغییر و تحولات گسترده در این امر در خلال دهههای گذشته ، حتی بر اساس منابع آماری كشور انگلستان ۲۰ درصد بافت نژادی آن را در پایان دهه ۱۹۸۰ ایرانیان تشكیل میدادند! ضمنا حدود ۶۰,۷۰ درصد مسلمانان بحرین را شیعیان و تنها ۳۰, ۴۰ درصد آنان را سنیان تشكیل میدهند . در حالی كه با وجود اكثریت شیعیان ،قدرت سیاسی در دست مذهبان است و این امر یكی از نقا ضعف امنیت ملی آن كشور است . همین امر گاه به گاه مشكلاتی سیاسی بر بحرین به وجود آورده است، چنانكه مثلا در سال ۱۹۵۳ شیعیان بحرین كه از افزایش سریع مهاجرت كارگران عرب سنی مذهب و تغییر مصنوعی ساختار جمعیتی نگران و ناراضی بودند ، شورش كردند . لذا برخورد بین گروههای شیعه و سنی بحرین توسعه یافت و پس از چندی رهبران گروهها با تشكیل ” كمیته وحدت ملی “ ( لجنه الاتحاد الوطنی ) به یك آرامش نسبی رسیدند. در دورن سلطنت محمدرضا شاه ، حداقل در دو برهه زمانی مسأله مالكیت و حاكمیت ایران بر بحرین به صورت حادتر مطرح شد . در اسفند ۱۳۲۹ در لایحه مربوط به ملی كردن صنعت نفت ایران كه برای تصویب به مجلس شورای ملی ارائه شد، “ شركت نفت بحرین “ نیز در طرح ملی شدن قرار داشت ؛ چرا كه مجمع الجزایر بحرین بخشی از سرزمین ایران را تشكیل میداد بار دوم در آبان ماه ۱۳۳۶ هیأت وزیران با حضور شخص شاه لایحه ای را برای تقدیم به مجلس آماده كردند كه به وضوح نشان دهنده حق و ادعای مالكیت ایران به بحرین بود. در این لایحه كشور از نظر اداره سیاسی به چهارده استان تقسیم میشد كه بحرین استان چهاردهم را تشكیل میداد. بدین ترتیب ، از دیدگاه ایران ،منطقه بحرین از استان فارس جدا میشد و خود استان مستقلی را تشكیل میداد. این اقدام ایران مورد اعتراض مطبوعات و دولت متجاوز انگلستان و نیز نارضایتی اعراب تحت سلطه استعمار قرار گرفت. علیقلی اردلان وزیر امور خارجه وقت ایران در سخنرانی خود در مجلس شورای ملی در پاسخ به اظهارات مقامات انگلیسی در مجلس عوام آن كشور ، اظهار داشت كه حق حاكمیت ایران بر بحرین از اواخر قرن هجدهم به بعد تنها بر مبنای ادعای محض نبوده است ،بلكه “ در واقع و بنا به دلایل و شواهد عینی ، ایران بر بحرین حكومت میرانده است و شیوخ بحرین نیز هر زمان كه آزاد بودهاند و حكومت مركزی ایران نیز قدرتمند بوده است، خودشان را بخشی از ایران می دانستند ؛ ایران در پاسخ به اعتراض اعراب اعلام كرد، “ برادران عرب ما باید بدانند كه بحرین جزئی از پیكر ماست و مسأله بحرین از جمله منافع حیاتی ایران به شمار میآید” .
اهمیت سیاسی – استراتژیك بحرین در دهه ۱۹۶۰ افزایش یافت ، به ویژه اینكه ایران شاهد افزایش فعالیتهای انقلابی اعراب در سواحل خلیج فارس در خلال سالهای ۱۹۶۴, ۱۹۶۵ بود؛ ولی حضور نظامی انگلیس در منطقه و نیز بندر عدن تا اندازهای ترس ایران را كاهش میداد ؛ ولی در نوامبر ۱۹۶۷، نیروهای انگلیسی پیرو جنگلهای داخلی یمن از بندر استراتژیك عدن ( نزدیك باب المندب و ابتدای جنوبی دریای سرخ ) خارج شدند و پیرو آن ، (جمهوری دموكراتیك خلق یمن ) ( یمن جنوبی ) به عنوان یك كشور سوسیالیستی افراطی شكل گرفت . این كشور بزودی از جنبشهای انقلابی و چپگرای منطقه به حمایت برخاست و در این راستا با ایران و نیز كشورهای میانه رو ( و غرب گرای ) عرب به عنوان “ كشورهای مرتجع “ شروع به مقابله و مخالفت كرد.
انگلستان پس از خروج از عدن (یمن جنوبی) ،نیروهایش را به بحرین منتقل كرد و بدین ترتیب پس از عدن ،مجمع الجزایر ثروتمند و سوق الجیشی بحرین به عنوان پایگاه مهم انگلستان در شرق سوئز و خلیج فارس که مهم ترین مرکز انرژی جهان می باشد مطرح شد . مدتی بعد در ژانویه ۱۹۶۸ ،پس از اینكه انگلستان اعلام كردكه نیروهایش را تا پایان سال ۱۹۷۱ از شرق سوئز خارج خواهد كرد، دولت ایران از این تصمیم استقبال كرد و اعلام كرد كه از حق حاكمیت خود بر بحرین منصرف نشده است. سپس، با طراحی و هدایت انگلستان قرار شد فدراسیونی متشكل از نه شیخ نشین جنوب خلیج فارس و از جمله بحرین در قالب یك كشور واحد پس از خروج نیروهای انگلیسی از منطقه تشكیل شود،بویژه شیخ بحرین با ابراز ناخشنودی از مسأله خروج آتی نیروهای انگلیسی ،و ادعای مالكیت ایران بر بحرین آن را یك مشكل امنیتی برای آینده مجمع الجزایر دانست و بنابراین حل این مشكل را پیوستن بحرین به فدراسیون یاد شده دانست .
عكسالعمل ایران نسبت به تشكیل این فدراسیون با شركت بحرین قابل پیش بینی بود؛ چرا كه بر خلاف موضعگیری همه كشورهای عرب ، ایران با تشكیل چنین فدراسیونی مخالفت كرد . اردشیر زاهدی وزیر امور خارجه ایران در تاریخ ۱۷ تیرماه ۱۳۴۷ در بیانیه رسمی شدیداللحنی اعلام داشت: “ ایجاد چیزی به نام فدراسیون امارات خلیج فارس با شركت جزایر بحرین از دیدگاه ایران مطلقا قابل قبول نیست “.
محمدرضا شاه نیز به نوبه خود اعلام كرد ایجاد این فدراسیون چیزی جز یك اقدام استعماری و امپریالیستی و تلاش برای بازگشت انلگیس به منطقه از “درب پشتی ” منطقه نیست. او هشدار داد كه ایران در صورت لزوم برای حفظ منافع تاریخی و حقوق سرزمینی خود قدرتمندانه اقدام خواهد كرد.
در این میان، مذاكرات آشكار و پنهان میان ایران ،انگلستان ،عربستان سعودی و آمریكا انجام میگرفت . یكی از مواضع موجود بر سر حل مسأله بحرین – جدا از سیاستهای استعماری انگلستان – حمایت عربستان سعودی (به عنوان كشور عرب با نفوذ منطقه ) از خواستهها و آمال شیخ بحرین و نیز مرز آبهای سرزمینی و فلات قاره دو كشور بود. تضاد منافع دو كشور چنان بودكه شاه برنامه دیدار رسمیاش از عربستان سعودی را در اوایل سال ۱۹۶۸ (۱۳۴۷) به تعویق انداخته بود. بالاخره با مذاكرات طرفین اولین قدم قابل توجه در حل اختلافات دیرین دو كشور بر سر مرز فلات قاره و مالكیت جزایر فارسی و عربی در تاریخ ۲۴ اكتبر ۱۹۶۸ با امضای یك موافقتنامه انجام گرفت . مذاكرات و توافقهای پنهانی بین ایران و انگلستان و آمریكا و نیز امضای توافقنامه فوق باعث شد ایران در مورد مسأله بحرین كوتاه بیاید و متاسفانه عقب نشینی سیاسی كند.
شاه در دیدار رسمی خود از هندوستان ،در یك مصاحبه بی سابقه و ضد ملی در طبوعات “دهلی نو” در تاریخ ۴ ژانویه ۱۹۶۹ اعلام كرد كه “ اگر مردم بحرین خواهان پیوستن به كشورم ایران نباشند” ایران از ادعاهای سرزمینی اش نسبت به این جزیره خلیج فارس دست خواهد كشید. وی گفت چنانچه سیاست بین المللی خواهان آن باشد، ایران نیز خواست مردم بحرین را میپذیرد . شاه تأكید كرد كه ایران مخالف استفاده از زور برای حل مسأله ارضی بحرین است. وی در پاسخ به این سوأل كه آیا او پیشنهاد انجام یك انتخابات عمومی یا رفراندومی در رابطه با كسب نظر مردم بحرین را دارد یا خیر پاسخ داد:
من نمیخواهم دراین زمان وارد جزئیات مربوط به این سوال بشوم ؛ ولی هر نوع وسیله ای كه بتواند به یك روش رسمی و مورد پذیرش شما و ما و تمامی جهان نشانگر خواست مردم بحرین باشد، مطلوب خواهد بود. این حرکت غیر ملی محمد رضا شاه بدون شک مورد تائید هیچ ایرانی آگاه و ایران دوستی نبود زیرا در قوانین کشورهای آزاد و متمدن هیچ شهری حق تجزیه از کشور را ندارد و فقط در صورت تائید نمایندگان مجلس ملی آن کشور و رفراندوم از تمامی ملت آن کشور میتوان رای به خروج یک منطقه از کشوری داد و اینکه خود شاه یک نفره تصمیم به تجزیه یک شهر مهم و سوق الجیشی بگیرد چیزی جز بده بستان و دیکتاتوری حکومتی نمی باشد . محمد رضا شاه که فردی ایران دوست بود متاسفانه با این حرکت خود که در زیر فشارهای استعمار پیر انگلستان انجام گرفت لکه سیاهی در کارنامه خود به جای گذاشت . همانگونه که امروزه پس از حدود ۲۰۰ سال هر ایرانی آزاده ای که عرق ملی دارد به سلاطین خودفروخته و هرزه قاجار که ۱۷ شهر قفقاز و هرات و بلوچستان را به روسها واگذار نمودند نفرین می فرستد .
محمد رضا شاه پهلوی در ادامه پاسخ به سؤال خبرنگاران اشاره كرد كه بحرین ۱۵۰ سال پیش به وسیله انگلیس به اشغال درآمد و از ایران جدا شد واكنون خودش در حال ترك خلیج فارس است، ولی انگلیس نمیتواند آنچه را كه از ایران بازستاده بدون رضایت این كشور به طرف دیگری بدهد و در عین حال ، ایران پس از خروج انگلستان در پی اشغال بحرین نخواهد بود، بنابراین چنین حالت و دورهای یك وضعیت غیر امنیتی ایجاد خواهد كرد. این سخنان و اظهار نظرهای رسمی شاه نشان دهنده رسیدن به یك نقطه سازش و توافق منطقهای بین شاه و قدرتهای بزرگ و در عین حال زمینه سازیهای لازم افكار عمومی برای حل نهایی مسأله بحرین از طریق جدایی آن از خاك ایران بود. در آن شرایط زمانی ایران نمیتوانست از طریق نظامی بحرین را بازستانی كند، این اقدام عواقب خطرناكی برای ایران در پی داشت. مسلمان انگلستان به عنوان یك قدرت بزرگ استعماری اجازه چنین اقدام جسورانهای را به ایران نمیداد، ضمن اینكه این كار تمام كشورهای عربی را (اعم از تندرو و محافظه كار ) علیه ایران متحد و هم پیمان میساخت . این در حالی بود كه ایران در آن دوران درگیریهای ارضی و مرزی و سیاسی گسترده ای با عراق داشت. از طرف دیگر این اقدام نظامی ایران برخلاف اصول سازمان ملل متحد بود كه ایران نیز عضو فعال آن به شمار میرفت .
بنابراین شاه با توجه با سازشهای پنهانی انجام شده دست به این اقدام ضد ایرانی زد . چنانكه حدود نه ماه پس از مصاحبه دهلی نو، شاه در زمستان سال ۱۳۴۸ (اوایل ۱۹۷۰) مجددا در مصاحبهای خواستار حل مسأله برحین از طریق كسب نظر مردم بحرین به طور رسمی به وسیله سازمان ملل متحد شد. بالاخره پیشنهاد رسمی شاه از طریق گفتگوهای بعدی ایران با انگلستان و دبیركل سازمان ملل (اوتانت ) در اوایل سال ۱۹۷۰ به نتیجه نهای رسید ایران در تاریخ ۹ مارس ۱۹۷۰ ( ۹ اسفند ۱۳۴۸ ) رسما مساعی جمیله دبیركل سازمان ملل را برای استعلام نظرهای واقعی مردم بحرین از طریق انتصاب یك نماینده ویژه خود برای انجام این مأموریت خواستار شد.
انگلستان در تاریخ ۲۰ مارس موافقت رسمی خود را با انجام پیشنهاد دولت ایران به اوتانت دبیركل سازمان ملل اعلام كرد . وی نیز در همان روز پس از مشورت با نمایندگان ایران و انگلستان اعلام كرد “كه او مساعی جمیله خود را تأخیر انجام خواهد داد “ . پیرو آن ،او شخص “ ویتوریو وینتسپیر گیچیاردی “ (دیپلمات ایتالیایی ) معاون دبیركل و مدیر كل دفتر اروپای سازمان ملل در ژنو را به عنوان نماینده ویژه خود در كسب آراءمردم بحرین منصوب كرد. ضمنا وی از سوی ایران و انگلستان در راه انجام دادن مسئولیت خود و ابراز نظر و تصمیم نهاییاش در مورد حل مسأله بحرین ، اختیار تام گرفت.
نماینده ویژه دبیركل در امور بحرین ، در رأس یك هیأت پنج نفری عازم آن جزیره شد و از ۲۹ مارس تا ۱۸ آوریل ۱۹۷۰ به نظر خواهی گزینشی و گفتگو با گروههای منتخب سیاسی – اجتماعی بحرین پرداخت . ذكر این نكته ضروری است كه برخلاف ادعای برخی منابع خارجی مبنی بر مراجعه به آراء عمومی از طریق رفراندوم یا انتخابات عمومی ،این امر صحت ندارد، بلكه به همان روش محدود گزینشی یاد شده انجام گرفت .
پس از نظرخواهی یک رفراندوم سوری تحت کنترل انگلستان از مردم بحرین ، گیچیاردی دادهها و نتایج كسب شده را در گزارشی به دبیركل تسلیم كرد تا بر اساس آن تصمیم نهایی درباره سرنوشت بحرین اتخاذ شود.
در گزارش مذكور آمده بود: هیأت اعزامی دریافتند كه مردم بحرین پیشنهاد و درخواست ایران و انگلستان برای نظرخواهی و مساعی جمیله سازمان ملل را در این راه مورد ستایش و تقدیر قرار دادند، هیچ گونه تلخكامی و خصومتی از سوی مردم بحرین نسبت به ایرانیها مشاهده نشد و اظهار امیدواری شده بود كه “ ادعای مالكیت ایران بر بحرین یكباره و برای همیشه كنار رود “ . ضمنا آمده بود كه مردم بحرین پس از حل مسأله بحرین ، خواستار روابط نزدیكتر خود با سایر كشورهای عرب و نیز ایران هستند، اینكه خواهان یك “ كشور مستقل و با حاكمیت كامل ” سیاسی هستند و بالاخره اینكه اكثریت تام مردم احساس میكنند كه بحرین یك كشور عربی است . ضمنا در گزارش نوشته شده بود كه هیأت اعزامی به تفاوتهای مختصری در نظر جمعیت شهری و روستایی بحرینیها پی بردهاند، از جمله در مورد ایرانی تبارها ،افراد دارای تحصیلات بالا و گروهها دیگر اجتماعی؛ ولی این تفاوتها از نظر نتیجهگیری نهایی اعضای هیأت جنبه حاشیهای (و نه اساسی )داشتند.
گزارش یاد شده از سوی دبیر كل به شورای امنیت ارجاع شد و شورای امنیت نیر با استناد به نتیجه گیری نهایی گزارش تدوین شده مفاد آن را راجع به استقلال بحرین و جداییآن از خاك ایران در تاریخ ۳۰ آوریل ۱۹۷۰ مورد تأیید و تصویب قرار داد.
ایران نیز در ماه مه (اردیبهشت ۱۳۴۹ ) برای شناسایی رسمی قطعنامه شورای امنیت در مورد استقلال بحرین در جدایی از خاك كشور دست زد. چنانكه هیأت دولت قطعنامهای را به منظور تصویب تصمیم شورای امنیت به مجلس شورای ملی تقدیم كرد.
اعلامیه استقلال بحرین در تاریخ ۱۴ اوت ۱۹۷۱ منتشر شد . دولت ایران تنها یك ساعت پس از استقلال بحرین آن را به رسمیت شناخت . یك روز بعد (۱۵ اوت )، بحرین و انگلستان فخیمه یك قرار داد دوستی با هدف ( مشورت ) در مواقع ضروری با یكدیگر امضا كردند ! در واقع باید گفت بحرین قربانی یك بده و بستان سیاسی شد و آخرین بخش جدا شده از خاك ایران در دوران معاصر بود
موقعیت حساس و ثروتهای طبیعی بحرین
بحرین از دید ثروت نسبت به وسعت و جمعیتش بسیار غنی و حتی در خاورمیانه دارای مقامی والا می باشد . همین امر مهم ترین دلیل توطئه بیگانگان بر ضد این جزیزه ایرانی گشت تا آن را از ایران بزرگ جدا سازند و پادشاهان بی لیاقت و دست نشانده انگلستان و آمریکا را در آنجا روی کار آورند تا سرمایه های بیکران این سرمین را به یغما ببرند . نفت بحرین قابل توجه است ولی مروارید آن در خاورمیانه زبان زد است . از دیدگاه طبقه بندی نوع مروارید ها میتواند اینگونه دسته بندی نمود :
مروارید جیون یا مروارید غلطان که رنگش سفید مایل به سرخ است و بسیار گرانبها می باشد . مروارید سفید تمایل به سرخی زیاد . مروارید سفید و سبز مخلوط . مروارید برنک شیشه آسمانی یا کبود . مروارید خشن و درشت که نباتی نام دارد .
تا سال ۱۹۲۰ میلادی مروارید تنها منبع درآمد مردمان بحرین بود . ولی پس از آن با کشف نفت چهره شهر تغییر یافت و ثروتهای بسیاری نصیب مردم گشت . همگان بر این باورند که بحرین از ثروت مندترین شهرهای نفت خیز جهان است . در سال ۱۹۲۰ شرکت انگلیسی سندیکای شرق به ثبت رسید و جهت چپاول ثروت خاورمیانه راهی این سوی جهان شد . یکی از مدیران این شرکت شخی به نام هومز بود بود که مامور نفت بحرین شد . بحرین به دلیل آنکه فاقد آب شرب بود و با کوچکترین طوفانی چاههای نفت جزیره اش بسته می شد با آب آشامیدنی مشکلاتی داشت . لیکن هومز انگلیسی از فرصت بهره برد و امتیاز حفر چاههای عمیق آب شرب را با بهره برداری از نفت بیکران بحرین معاوضه نمود . هومز پیشنهاد استخراج را به انگلستان و آمریکا داد و شرکت نفت خلیج فارس که آمریکایی و الاصل بود آن را پذیرفت و راهی منطقه شد . در سال ۱۹۳۲ اولین استخراج نفت در بحرین صورت گرفت و در سال ۱۹۳۴ چهل هزار تن نفت از بحرین به جهان صادر شد . بعدها سالانه از یک میلیون تن نیز تجاوز کرد . هومز انگلیسی سپس قراردادی استعماری به مدت نود ساله با شیخ بحرین امضا نمود .
دلایل تاریخی و بین المللی اهمیت بحرین برای ایران :
۱ ) برابر قوانین حقوق بین الملل دریاها ، تا دوازده مایل دریایی پشت جزیره بحرین ، یعنی سواحل آبی عربستان و قطر آبهای داخلی ایران بودند و بر این اساس از دوازده مایل دریایی پشت جزیره بحرین یک خط به تنگه هرمز و یک خط به دهانه اروند میکشیدند و تمام آن محدوده ای که در این مثلث عظیم قرار میگرفت ملک طلق ایران بود ، به تعبیر دقیقتر بیش از ۸۰ در صد مساحت خلیج فارس خاک ایران بود و از این رهگذر :
۲ ) بیش از ۷۰ درصد منابع گازی و هیدروکربنی خلیج فارس که مهم ترین منبع انرژی جهان محسوب می شود متعلق به کشورمان بود .
۳ ) بیش از ۷۰ درصد منابع پروتئینی این محدوده متعلق به ایران بود.
۴ ) تمام تردد آبی کشتی های غیر ایرانی ( اعم از عراق، کویت ، عربستان و یا کشتی های دیگر کشورهای جهان) یا میبایست با دادن حق عبور از آبهای ایران عبور میکردند و یا میبایست از آبراهه بین ایران و قطر ( بین بحرین و قطر) عبور میکردند.
۵ ) دیگر نگران غارت بی وقفه منابع گازی توسط قطر نبودیم.
۶ ) دیگر شاهد حضور دهها ناو امریکایی در خلیج فارس نبودیم
۷ ) تمام صنعت مروارید جهانی و نفت بحرین و خلیج فارس به ایران تعلق داشت .
۸ ) اگر به نقشه بحرین توجه نمایند متوجه خواهید شد که این جزیره با موقعیت فوق سوق الجیشی خود میتوانست اهرم فشار ایران برای ایجاد پایگاههای نظامی و کنترل دولتهای مرتجع عرب و متجاوز منطقه باشد. اگر بحرین از ایران جدا نمی شد شاید هرگز کشورهای عربی جرات حمله نظامی به ایران را نمی داشتند زیرا ایران می توانست از پایگاهای نظامی خود در بحرین به راحتی امارات و قطر و کویت و بخشی از عربستان که همگی به حمایت صدام حسین ملعون پرداخته بودند را مورد هدف خود قرار می داد .
۹ ) اگر بحرین بخشی از ایران بود شاید هرگز امارت به خود این اجازه را نمی داد که امروز ادعای جزایر سه گانه را بکند . وقتی دیدند ایران به راحتی از بحرین چشم پوشی کرده است هرکشور بدوی و متجاوزی به اندیشه سواستفاده های بیشتر خواهد بود .
۱۰ ) اگر بحرین بخشی از ایران بود قدرت ایران در خلیج فارس چندین برابر کنونی می بود و در حقیقت نقشه شوم انگلستان در جعل نام دریای پارس به الخلیج العربی برای همیشه در تاریخ دفن می شد و قومی بدوی به خود این اجازه را نمی داد که خلیج همیشه فارس ایرانیان را خلیج عربی بنامند .
و . . .
آنچه که مهم به نظر می آید ضرورت تبلیغ و حمایت ایران از مردم این منطقه برای پیوستن دگرباره به ایران است . امری که انجام آن ممکن و ضروری می باشد .