تا حالا این سوال براتون پیش اومده که چرا بعضی از دخترای ایرانی ای که قسمت اعظم عمرشون یا همه اونو خارج از ایران زندگی کرده اند، با حجاب هستند؟ آیا واقعاً حجاب انتخاب خودشونه یا نزدیکانشون مجبورشون کرده اند؟ حالا که حجاب دارند، واکنش مردم کشوری که در اون زندگی می کنن چیه؟ رفتارها فرق می کنه؟
این سوالات رو در یکی از انجمن های ایرانیان خارج نشین مطرح کردم. ۴ نفر به این سوالات جواب دادند: ۳ ایرانی و ۱ آمریکایی. جوابهای ۳ نفر رو از انگلیسی به فارسی ترجمه کردم و چهارمی رو از پینگلیش به فارسی! جالبه که بعضیاشون ازم قول گرفته اند که اگر کسی نظری داد حتماً براشون ترجمه کنم!
***
اسم: رویا
سن: ۲۰
کشور: کانادا
بنا به دلایل مذهبی و شخصی حجاب دارم. راستش بیشتر مردم کانادا به من احترام میگذارن ولی گاهی ازم میپرسن که چرا روسری سر می کنم و توضیح می دم که این کار جزو دستورات دینمه و به عنوان یک دختر مسلمان باید جلوی نا محرمها موهایم را بپوشانم. ولی متاسفانه بضی از ایرانیها بد رفتاری می کنند. می دونی، سیاست و مذهب رو قاطی می کنن. به نظر من هر کسی حق داره که راه خودشو تو زندگیش انتخاب کنه و هیچ کس حق نداره که به عقاید دیگران توهین کنه. همونجور که ما به ما به دیگران احترام میذاریم، دیگران هم باید به ما احترام بذارن.
***
اسم: الهه
سن: ۱۶
کشور: کانادا
من خونوادم زیاد مذهبی نیستن. مادرم نسبتاً مذهبیه اما بیشتر کلاً سنتین تا مذهبی. از اون موقع که یادمه سعی کردم با قانون خدا یا این آدما پیش برم چون می دونی اگه اینطوری نکنم به ضررم تموم میشه. می دونی فرق آدم با دین با بی دین اینه که اونی که دین داره همیشه یه اسلحه دستشه حتی اگه اون اسلحه اضافی باشه یا سنگینی کنه.
مثل این می مونه که ۲ تا آدمو بفرستن تو یه جنگلی که نمی شناسی بگن ترجیح می دی این اسلحه سنگین دستت باشه که اگه یه موقع موجودات بهت حمله کنن بتونی با ها شون مقابله کنی یا بدون اسلحه بری چون فکر می کنی این جنگل خطرناک نیست. من چون شخصاً به بهشت و جهنم و خدا اعتقاد دارم، همیشه سعی کردم این اسلحه تو دستم باشه. البته شاید حجابم کامل نباشه، شاید اخلاقم کاملاً درست نباشه، شاید دلم شیشه ای نباشه اما می دونم یه خدایی اون بالاست که انقدر بخشنده اس که به خاطر سعی ای که من می کنم گناهامو می بخشه و انقدر مهربانه که مهرو تو دلای تک تک ما گذاشته تا به هم محبت کنیم.
من در مورد دینهای مختلف قبلاً تحقیق کردم و حق انتخاب هم داشتم حتی، اما در آخر دیدم که همین اسلام از همشون بهتره. اما متاسفانه بعضیا اومدن خیلی چیزای اسلامو بد ترجمه کردن و بد توضیح دادن و باعث شده مردم اشتباه فکر کنن. مثلاً همین سنگسار تو ایران انجام میدن! اصلاً قانون اسلامی نیست…من کلی پرس و جو کردم…یا خیلی چیزای دیگه که در مورد حقوق زنانه…به نظر من افتخار یه زنه که حجاب داشته باشه! شاید این حجاب باعث بشه که مردم به درون و قلبت بیشتر توجه کنن تا… . بعدشم اگه طرف مقابل خدا رو قبول داشته باشه دیگه “چرا” نمیگه و اگر هم گفت مطمئنن دلیلش حتماً به نفعته…اینجا یهودا یه سریاشون حجاب میذارن اما خیلی پوشیده ان و مسلمونا هم خوب یه سریاشون میذارن. تقریباً ۹۹% آدمایی که من میشناسم خیلی احترام میذارن و خیلی ها هم تشویق می کنن و کامپلیمنت میدن..اون ۱% الباقی هم ایرانین معمولاً که خیلی به ندرت پیش میاد.
***
اسم: لوری
سن: ۲۸
کشور: آمریکا
وبلاگ: موزیکال چف
از ۱۹ سالگی که به اسلام تغییر مذهب دادم حجاب دارم. انتخاب خودم بود و والدینم چون مسیحی بودند از من چنین چیزی نخواستند. ازدواج هم نکرده بودم که شوهرم از من بخواهد تا حجاب داشته باشم و کسی نیز در مسجد این حس را به من القاء نکرد که مجبورم با حجاب باشم. اوائل که حجاب داشتم دلیل آن را درک نمی کردم به جز اینکه برای عفاف است و این که کار خوبی به نظر می رسید. کم کم که در مورد دین جدیدم یاد می گرفتم پر معنا تر شد و الآن خوشحالم که محجبه هستم.
از زمانی که حجاب دارم تا به حال در نقاط مختلفی زندگی کرده ام: یک شهر دانشگاهی، دو شهر بزرگ در شمال آمریکا، شهر کوچکی در شمال و شهری متوسط در جنوب که نزدیک یک پایگاه نظامی بود. چند وقتی هم در اکراین و اسپانیا بودم. انتظار داشتم که در این شهر جنوبی که الان زندگی می کنم و بسیار محافظه کار و طرفدار بوش و جنگ و غیره هستند و مسلمان کمی ساکن و مسلمان کمتری محجبه اند، سخت بگذرد. فکر کنم کمتر از ۱۵ زن، شاید کمتر از ۱۰ زن حجاب دارند. شگفتزده شدم وقتی دیدم اغلب مردم خیلی با من مهربان هستند. فکر کنم که دلیلش این باشه که از بچگی به جنوبیها یاد می دهند که خیلی مودب و مردمدار باشند حتی اگر از کسی خوششون نمی آد. کسی چه می دونه شاید ذهنشون بازتر از اینیه که من فکر می کنم . از یک موضوع دیگه هم دلواپس بودم و اون وجود پایگاه نظامی بود اما سربازان توجه چندانی به من نمی کردند. شاید هم دلیلش این بود که چندان جلب توجه نمی کردم چونکه به جز روسری، لباسهای آمریکایی مثل دامن و بلوز و شلوار یا پیراهن می پوشم. جلباب یا سراپا مشکی نمی پوشم.
مردم شهرها و شهرک دانشجویی خوش برخورد بودند و هیچ مشکلی حتی حول و حوش ۱۱ سپتامبر نداشتم. شهر شمالی که زادگاهم نیز هست جای طاقت فرسایی است. مسلمانان انگشت شماری آنجا هستند و هیچ مسجدی وجود ندارد و هیچ زن با حجابی نیز تا به حال ندیده ام. مردم آنجا به خونگرمی جنوبیها نیستند و گاهی به آدم خیره می شوند. فقط برای دیدن پدرم به آنجا می روم.
در اکراین مردم خیلی به من خیره می شدند ولی مردم نا مهربانی نبودند و فهمیدم که اصولاً مردمشان به خارجی خیره می شوند هر چه که می خواهد تنش باشد. در شهر کوچکی انگلیسی تدریس می کردم و جوانی آفریقایی نیز آنجا بود که مردم دائماً به او خیره می شدند چون به غیر از تلویزیون تا آن موقع سیاه پوست ندیده بودند.
اسپانیا هم خوش گذشت. مردم خیلی با من دوستانه بر خورد می کردند. تنها یک مرد به من توهین کرد که او هم مست بود بنابراین چندان توجهی به او نکردم.
***
اسم: مونا
سن: ۱۸
کشور: کانادا
اون اوائل زورکی حجاب داشتم و نمی تونستم با والدینی که منو مجبور می کردن تا برای همیشه یک تکه پارچه رو سرم بندازم زندگی کنم و کلاً برام سوال بود که چرا اغلب مسلمانها حجاب دارند. ۵ سال یا بیشتر تحقیق کردم و الآن هم از حجابم راضی ام. الان کسی مرا مجبور به داشتن حجاب نمی کند و تنها کسی که مجبورم می کند خودم هستم به جای اینکه از این اجبار متنفر باشم، عاشقشم.