پس از افشاگري «حسين شريعتمداري» در مرداد ۱۳۸۹ از اهداف و انگيزههاي پروژه «پايان اسلامگرايي» و دلايل ترويج «مکتب ايراني» توسط «حلقه انحرافي دولت»، روز ۲۱ آبان ۱۳۸۹ آيتالله «صادق لاريجاني» رئيس قوه قضائيه در شوراي اداري شهر ياسوج به «بازگشت ريچارد فراي» واکنش نشان داد و گفت: «ريچارد فراي در مصاحبه اي با شبکه CNN عنوان کرده که حکومت مذهبي در ايران از بين مي رود و تغييراتي ايجاد خواهد شد. ببينيد اين افراد تا کجاها را انديشيده اند و نقشه ميکشند.»
دستکم از ۲ سال و نيم پيش، مقامات مطلع و موثر از عواقب «کودتاي ايدئولوژيک» حلقه انحرافي سخن ميگفتند و خواهان مرزبندي جدي احمدينژاد با اين فرقه مرموز شدند. با رونمايي از «منشور کوروش» و گسترش «ضدگفتمان مکتب ايراني»، اکثر اساتيد برجسته حوزههاي علميه مانند آيات عظام نوري همداني، مصباح يزدي، مکارم شيرازي، جوادي آملي و… در کنار شخصيتهايي مانند رئيس ستاد کل نيروهاي مسلح و فرمانده سپاه درباره تبعات منفي اين پروژه برادرانه به رئيسجمهور تذکر و هشدار دادند، اما «اسفنديار رحيم مشايي» به جاي ارائه پاسخهاي مستدل در برابر انتقادات به «مکتب ايراني» و ايدههاي «عبور از اسلامگرايي»، همه منتقدان دولت را وابسته به باندهاي زر و زور و تزوير دانست!
پس از موضعگيري به موقع رئيس قوه قضائيه درباره ريچارد فراي، بسياري از شخصيتها خواستار «پسگرفتن قصر سنتي- تاريخي اصفهان» از اين جاسوس CIA شدند و موج گسترده افشاگريها و هوشياري مسئولين نظام، هر روز بيشتر به نگرانيهاي فراي دامن ميزد. سرانجام او در پايان آبان ۱۳۸۹ نامهاي خصوصي به رئيسجمهور نوشت.
احمدينژاد به سرعت پاسخ فراي را داد و مبالغه شگفتانگيزي از او کرد. رئيسجمهور احمدينژاد در نامه خود که آذر ۱۳۸۹ توسط «اسفنديار رحيم مشايي» (رئيسدفتر وقت رئيسجمهور) از تهران به «دفتر نمايندگي ايران در سازمان ملل» براي تحويل به فراي ارسال شد، نوشت: «اينجانب شما را باور دارم و هيچگاه تبليغات منفي دشمنان انسانيت را باور نکردهام… ايران خانه شما و خانه همه انسانهاي پاک و دلسوز بشريت و کرامت اوست.»
احمدينژاد در حالي چنين تجليل بيسابقهاي را از تئوريسين «مکتب ايراني» ميکند که ابعاد گستردهاي از زواياي پروژه جاسوسي او طي نيمقرن گذشته فاش شده بود و پروژه انگليسي- آمريکايي فراي يک پديده ناشناخته نبود. بنابراين در اين ميان، «بياطلاعي» هيچ نقشي نداشت؛ چه اينکه وزارت اطلاعات نيز درنيمه اول دهه ۱۳۷۰ رسماً تأييد کرد که ماموريت ريچارد فراي در ايران «جمعآوري اطلاعات محرمانه از دولتمردان» است و هدفگذاري او روي مراکز آموزشي و دانشگاهي است.
در ارديبهشت ۱۳۸۷ نيز روزنامه «کيهان» با افشاي روابط نزديک «هوشنگ اميراحمدي» (از دستياران فراي در ايران) سندي را به چاپ رساند که «حلقه انحرافي» همه دانشگاههاي کشور را موظف به همکاري علمي- پژوهشي با اين عامل سازمان سيا کرده است، اما احمدينژاد هيچگاه به اين هشدارها توجه نکرد. بدينترتيب، احمدينژاد و هاشمي در دوران رياستجمهوري خود عليرغم گزارش هاي مستند وزارت اطلاعات ،با غلتيدن به دام ايدئولوژيهاي التقاطي (که «مکتب ايراني» نمونه برجسته آن ميباشد) سرمايههاي اجتماعي خود را از دست دادند.
در دولت هاشمي، «عطالله مهاجراني» حلقه وصل تئوريسينها و کارگزاران CIA با هاشمي بود و در دولت احمدينژاد نيز مشايي قصد ايفاي اين نقش را داشت، اما افشاگريهاي روزنامه کيهان از سال ۱۳۸۶ درباره تئوري «پايان اسلامگرايي» اين پروژه را در نطفه خفه کرد و همانطور که شريعتمداري ۲ سال قبل پيشبيني کرد «احمدينژاد «اولين قرباني» حلقه انحرافي بود؛ حلقهاي که پيوندهاي سياسي و خصلتهاي مشترکي با جريان فتنه و حزب کارگزاران دارد و ماجراي «ريچارد فراي»، هاله اسفندياري ، سارا شورد ، رامين جهانبگلو ، کيان تاجبخش و … از نمونههاي برجسته آن به شمار ميرود.