دونالد ترامپ در مسیر بازگشت به کاخ سفید توانست از نابرابری دستاورهای اقتصادی دولت قبل در آمریکا بهرهبرداری کند.
اگر مشکلات فعلی اقتصاد آمریکا حلنشده باقی بماند، نیروهای تقویتکننده نابرابریها اقتصادی قویتر خواهند شد.
این روند در سالهای آینده ممکن است باعث ایجاد نابرابریهایهای اقتصادی و اجتماعی شود. به همین دلیل میتوان گفت که چگونگی حل این مشکلات بطور منظم و هماهنگ میتواند تاثیر زیادی بر نحوه یادآوری دوره دوم ریاستجمهوری ترامپ داشته باشد.
در سالهای اخیر، آمریکا توانسته است به رشد اقتصادی و اشتغالزایی قابلتوجهی دست پیدا کند. اما این دستاورها برای بسیاری از مردم آمریکا قابل لمس نبوده است.
بسیاری از مردم احساس میکردند که مزایای اقتصادی تنها به گروه کوچکی از جامعه تعلق گرفته و به مشکلات اقشار ضعیفتر جامعه توجه کافی نشده است.
این احساس بیعدالتی باعث کاهش اعتماد مردم به توانایی حزب دموکرات در مدیریت اقتصاد شد. از سوی دیگر، این مساله در تضاد با حس مثبتی بود که مردم نسبت به عملکرد اقتصادی دوران اول ریاستجمهوری ترامپ داشتند.
این شرایط به ایجاد یک اقتصاد K شکل منجر شد؛ اقتصادی که نتایج آن برای ثروتمندان و فقرا کاملا متفاوت بود. اقتصاد K شکل (K-shaped economy) یک اصطلاح است که برای توصیف نحوه بهبودی یا تغییرات اقتصادی در جامعه استفاده میشود که در آن برخی بخشها یا گروههای اقتصادی پیشرفت میکنند؛ درحالیکه دیگران دچار رکود یا افت میشوند.
در نتیجه، رئیسجمهور جدید با مشکلات زیادی در بخشهای ضعیفتر اقتصادی جامعه روبهرو است.
اختلافات حزبی بر سر مسائلی مانند مسائل اقلیمی، انرژی، اقتصاد، بهداشت و مهاجرت بسیار بالاست و ترامپ بیش از آنکه بتواند به عنوان کلیدی برای حل مشکلات ظاهر شود احتمالا قفلی خواهد بود که کلاف مسائل را بیشتر در هم خواهد پیچید.
در سیاست خارجی، ترامپ به دنیایی کاملاً متفاوت با ۴ سال پیش که کاخ سفید را ترک کرد پای میگذارد.
دوران جدید ریاست جمهوری دونالد ترامپ با تغییرات و چالشهای زیادی همراه است.
او در اولین روزهای بازگشت به کاخ سفید، دهها فرمان اجرایی جدید صادر کرده و بسیاری از سیاستهای دولت قبلی را لغو کرده است.
ترامپ همچنین به دنبال اجرای پروژهای به نام “پروژه ۲۰۲۵” است که هدف آن بازگرداندن آمریکا به دوران شکوه و عظمت خود است. این پروژه شامل تغییرات گسترده در سیاستهای محیطزیستی، اقتصادی و اجتماعی است.
در عرصه بینالمللی، ترامپ همچنان به سیاستهای سختگیرانه خود ادامه میدهد و به دنبال کاهش تنشها با روسیه و اوکراین است.
همچنین، او به دنبال تقویت بنیان خانواده سنتی و محدود کردن حقوق اقلیتهای جنسی و نژادی است.
به طور کلی، دوران جدید ترامپ با تمرکز بر مسائل اقتصادی و تلاش برای بازسازی کشور همراه است. با این حال، باید دید که این تغییرات چگونه بر روابط بینالمللی و وضعیت داخلی آمریکا تأثیر خواهد گذاشت.
جنگ اوکراین، ائتلاف میان چین، روسیه و ایران به عنوان اصلیترین قدرتهای مخالف با ایالات متحده را از هر زمان دیگر مستحکمتر کرده؛ حمایت آمریکا از نسلکشی غزه به اعتراضات جهانی علیه واشنگتن ختم شده، کشورهای منطقه از جمله عربستان با توجه به عدم اطمینان از توان آمریکا برای حمایت از خودشان به سمت چین متمایلتر شدهاند و نشانههای مهمتری از حرکت جهان به سمت نظمی نوین آشکار شدهاند.
در این میان، برنامه هستهای ایران و نحوه برخورد با آن احتمالاً یکی از مهمترین چالشهای دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ خواهد بود.
ترامپ در دوران جدید ریاست جمهوری خود، به دنبال تغییرات گستردهای در سیاستهای خاورمیانه است. او اعلام کرده که در حال بررسی سفر به خاورمیانه است، اما زمان دقیق این سفر را اعلام نکرده است.
ترامپ همچنین به دنبال کاهش تنشها با روسیه و اوکراین است و تلاش میکند تا توافق آتشبس میان اسرائیل و حماس را حفظ کند.
در مورد ایران، ترامپ احتمال مذاکره با ایران را ضعیف میداند و احتمال اعمال فشار حداکثری بیشتر است.
او همچنین به دنبال تقویت روابط با کشورهای عربی و بازسازی منطقه است.به طور کلی، ترامپ به دنبال ایجاد تغییرات اساسی در سیاستهای خاورمیانه است و تلاش میکند تا نقش آمریکا را در این منطقه تقویت کند.
ترامپ در دوران جدید ریاست جمهوری خود، به نظر میرسد که تمایل به مذاکره با ایران دارد. او اخیراً پیامی را از طریق عمان به تهران ارسال کرده است که نشاندهنده آمادگی او برای مذاکره درباره پروندههای مختلف از جمله پرونده هستهای است.
با این حال، ترامپ تأکید کرده است که بیشتر از چند ماه برای دریافت پاسخ ایران منتظر نخواهد ماند.بنابراین، احتمال مذاکره وجود دارد، اما باید دید که ایران چگونه به این پیشنهاد پاسخ خواهد داد.
اگر ایران شرایط ترامپ را در مذاکره قبول نکند، احتمالاً ترامپ به سیاستهای سختگیرانهتری روی خواهد آورد. این میتواند شامل اعمال تحریمهای بیشتر و حتی اقدامات نظامی باشد.
ترامپ در گذشته نیز از سیاست “فشار حداکثری” استفاده کرده بود و احتمالاً در صورت عدم توافق، به این سیاستها باز خواهد گشت.
به هر حال، باید دید که دو طرف چگونه به این وضعیت واکنش نشان خواهند داد.
سیاست فشار حداکثری آمریکا بر ایران در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ شامل تحریمهای اقتصادی شدید و محدودیتهای بینالمللی بود.
این سیاستها با هدف کاهش توان اقتصادی و سیاسی ایران و مجبور کردن این کشور به مذاکره مجدد بر سر برنامه هستهای و مسائل منطقهای اعمال شد.
با این حال، این سیاستها نتوانست به اهداف مورد نظر دست یابد و ایران همچنان به برنامههای خود ادامه داد.
در دوران جدید ریاست جمهوری ترامپ، احتمالاً او دوباره به سیاست فشار حداکثری روی خواهد آورد.
این میتواند شامل تحریمهای بیشتر و محدودیتهای جدید باشد. همچنین، ترامپ ممکن است به دنبال ایجاد ائتلافهای بینالمللی برای افزایش فشار بر ایران باشد.
به هر حال، باید دید که این سیاستها چگونه اجرا خواهند شد و چه تأثیری بر روابط بینالمللی و وضعیت داخلی ایران خواهند داشت.
مذاکرات همیشه پیچیده و پر از چالش هستند و نتیجه آنها به عوامل زیادی بستگی دارد.
در حال حاضر، ایران و سه قدرت اروپایی در حال مذاکره درباره برنامه هستهای تهران هستند و این مذاکرات به عنوان “جدی و سازنده” توصیف شدهاند.همچنین، برخی سناتورهای آمریکایی با مذاکرات جدید با ایران مخالفت کردهاند.بنابراین، نمیتوان به طور قطعی گفت که ایران بازنده مذاکرات خواهد بود یا خیر. نتیجه نهایی به توانایی دو طرف در رسیدن به توافق و حل مسائل مورد اختلاف بستگی دارد.
در نگاهی کلی، به نظر میرسد پاسخ به این سوال که اجرای این سیاست بعد از خروج آمریکا از برجام تا چه اندازه موفقیتآمیز بوده پیش و بیش از هر چیز به «هدفی» که هر گروه از صاحبنظران از ظن خود برای فشار حداکثری تعریف و تفسیر میکنند بستگی دارد.
به عنوان مثال، یک گروه از صاحبنظران ممکن است فشارهای اقتصادی وارد شده به مردم ایران بعد از خروج ترامپ از برجام را هدف غائی او تصور کرده و این سیاست را موفقیتآمیز توصیف کنند.
گروهی دیگر، ممکن است وضعیت آرامش در منطقه غرب آسیا را کارنامهای انگار کنند که باید نتایج سیاست ترامپ را در آن به نظاره نشست و بنابراین، برای آنها فشار حداکثری، به ویژه بعد از حوادثی که در پی خروج آمریکا از برجام رخ داد ماحصلی جز شکست در بر نداشته است.
اما اگر از پشت عینک طراحان سیاست فشار حداکثری ماجرا را نظاره میکنیم پاسخ احتمالاً کمتر به تفاسیر و تعابیر پدیداری بستگی خواهد داشت.
برای این منظور ابتدا لازم است بدانیم معماران این سیاست چه هدفی را از آن دنبال میکردند؟ تقریباً میان تحلیلگرانی که مسائل ایران را دنبال میکنند شبههای در این خصوص که فشار حداکثری برای راهاندازی تظاهراتهای خیابانی و در نهایت براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران طراحی شده بود وجود ندارد.
مایک پامپئو، وزیر خارجه دولت اول ترامپ، برایان هوک، نماینده او در امور ایران، رابرت اوبرایان، مشاور امنیت ملی وقت کاخ سفید و دیگر مقامهای آن دولت ترامپ به وضوح اعلام میکردند که هدفشان تغییر حاکمیت در این میان، جان بولتون که زمانی به عنوان مشاور امنیت ملی کاخ سفید هم پیوست در یکی از تجمعات گروهک منافقین وعده داد که حکومت جمهوری اسلامی ایران چهل سالگی را نخواهد دید.
بنابراین، اگر کارنامه فشار حداکثری از چشمان دولتمردان دولت اول ترامپ نگریسته شود به نظر میرسد این سیاست به هیچ عنوان در دستیابی به هدف تعیینشدهاش موفق نبوده است، هر چند که همانند هر کنش طبیعی، پسایندها و واکنشهایی فرعی به دنبال داشته است.
آیا ممکن است دولت دوم ترامپ بخواهد هدفی که در دور اول ناکام و ناتمام مانده را دوباره دنبال کند؟ به نظر میرسد که اگر دولتمردان کنونی در واشنگتن تحلیل درستی از وضعیت داشته باشند متوجه خواهند شد که تحقق این هدف در شرایط کنونی بسیار دشوارتر و حتی ناممکنتر از ۴ سال پیش است.
دستکم به ۵ دلیل به نظر میرسد اجرای سیاست فشار حداکثری با موانع بسیار مهمتر و سختتری نسبت به دور اول ریاستجمهوری ترامپ روبرو است.
برنامه هستهای ایران نسبت به زمانی که ترامپ قدرت را ترک کرد با پیشرفتهای عمدهای مواجه شده است. هر چند ایران بارها اعلام کرده که تولید هر گونه سلاح کشتار جمعی را مغایر با موازین اعتقادی، شرعی و قانونی میداند اما در واشنگتن این احساس اضطرار وجود دارد که ایران فاصلهای با دانش فنی برای ساخت سلاح هستهای ندارد. چهار سال پیش محدودیتها علیه برنامه هستهای ایران دست ترامپ را برای مانور باز میگذاشت در حالی که الان این ایران است که قدرت مانور بیشتری نسبت به آمریکا دارد.
تابآوری اقتصادی
تابآوری اقتصادی ایران در برابر تحریمها طی چهار سال گذشته به شدت افزایش یافته است.
تهران در این سالها با سیاستی چندگانه متشکل از تقویت روابط با همسایگان، فعال شدن در سازمانها و پیمانهای بینالمللی چون اتحادیه اقتصادی اوراسیا، سازمان همکاری شانگهای و بریکس، استفاده از دستاوردهای دانشبنیانی، فروش نفت به مینیپالایشگاهها در شرق آسیا گامهای مهمی در جهت تلاش برای خنثی کردن تحریمها برداشته است.
از طرف دیگر، یکی از خاصیتهای تحریمها کاهش اثرگذاری آنها با گذشت زمان است.
ریچارد نفیو، یکی از معماران شبکه تحریمها علیه ایران در کتابش به نام «هنر تحریمها» به تفصیل شرح میدهد چگونه آثار شوکآور تحریمها بر اقتصاد کشورهای هدف با گذشت زمان به مرور کاهش پیدا میکند. اضافه بر این، خود ترامپ هم دستکم یک بار اذعان کرده که استفاده از تحریمها برای ایالات متحده هم مضر هستند و میتوانند به از دست رفتن سلطه دلار منجر شوند.
او در یک مصاحبه روز ۱۶ شهریور در «باشگاه اقتصادی نیویورک»، در پاسخ به سوالی درباره استفاده بیش از حد از تحریمها گفت: «شما ایران را از دست میدهید. روسیه را از دست میدهید. چین دارد تلاش میکند ارز خودش را به ارز مسلط دنیا تبدیل کند.»
طبق نوشته یاهونیوز، دونالد ترامپ تصریح کرد که به باور او تحریم کشورهایی مانند روسیه به تضعیف جایگاه دلار منجر میشود. او گفت: «با همه این کشورها تعارضاتی ایجاد میشود که موجب خواهد شد شما سلطه دلار را از دست بدهید.»
تغییر آرایش منطقه
آرایش منطقه نسبت به زمانی که ترامپ قدرت را ترک کرد دستخوش تغییرهای زیادی شده است.
از جمله مهمترین اتفاقات در این دوران توافق ایران و عربستان سعودی با میانجیگری چین بوده است.
روابط بین ایران با بحرین، مصر و اردن طی سالهای گذشته تا حد زیادی آشتیجویانه بوده است. بر خلاف چهار سال گذشته اکنون کشورهای عربی تمایلی برای تقابلجویی با ایران ندارند. در چنین شرایطی ترامپ با شرایط سختتری برای منزوی کردن ایران مواجه خواهد بود.
حملات موشکی و پهپادی ایران علیه رژیم اسرائیل در جریان عملیاتهای وعده صادق ۱ و ۲ توانمندیهای نظامی ایران را نشان داده است. دونالد ترامپ از طرف دیگر وعده داده که با هدف پایان دادن به درگیریها پای به کاخ سفید میگذارد و قصد ایجاد درگیریهای جدید ندارد. در چنین شرایطی ترامپ میداند پی گرفتن مسیر تقابل با ایران عواقب زیادی در پی خواهد داشت.
ناآرامیهای ۱۴۰۱
اگر ترامپ در اثر القائات عدهای از اطرافیانش در دور نخست ریاستجمهوریاش تصور میکرد براندازی در ایران کار سهلالوصولی است بعد از آشوبهای ۱۴۰۱ بایستی در نظریهاش تجدید نظر کند.
در ناآرامیهای سال ۱۴۰۱ آمریکا و کشورهای غربی تقریباً تمام ظرفیت خودشان را برای براندازی در ایران به کار گرفتند اما سرانجام نتوانستند به نتایج مدنظرشان دست پیدا کنند.
آشوبهای خیابانی در واقع از نگاه طراحان تحریم هدفی است که دستیابی به آن میتواند فشارها بر حکومتهای هدف تحریم را برای دست کشیدن از مخالفت با غرب و تن دادن به میدان بازی آنها را زیاد کند. با وجود این، این ناآرامیها نشان داد که بر خلاف تلاش آمریکا برای ترسیم واقعیتها به گونهای دیگر هر پدیده اعتراضی در ایران لزوماً با براندازی مترادف نیست و جامعه ایران از اعتراضاتی که به سمت اغتشاش منحرف شود حمایتی نخواهد کرد.