دولت ترامپ در دوران ریاست جمهوری اول خود حساسیت زیادی نسبت به چین نشان داد و این حساسیت به دلایل مختلف اقتصادی، امنیتی، و سیاسی مرتبط بود:
- رقابت اقتصادی: ترامپ معتقد بود که چین به شیوهای ناعادلانه و با استفاده از سیاستهای تجاری مانند دستکاری ارز و سرقت مالکیت معنوی، به تقویت اقتصاد خود پرداخته است. او این را بهعنوان تهدیدی برای اشتغال و تولید در آمریکا میدید و سعی داشت با اعمال تعرفههای سنگین و سیاستهای اقتصادی دیگر، این نابرابریها را اصلاح کند.
- حفظ جایگاه آمریکا بهعنوان بزرگترین اقتصاد دنیا: چین با رشد سریع اقتصادی و تبدیل شدن به دومین اقتصاد بزرگ دنیا، به یک رقیب جدی برای آمریکا تبدیل شده است. ترامپ به دنبال محافظت از سلطه اقتصادی آمریکا بود و معتقد بود که برای حفظ این جایگاه، باید با چین رقابت کند.
- مسائل تجاری و تعرفهها: یکی از اقدامات برجسته ترامپ در سیاستگذاریهای خود، جنگ تجاری با چین بود. او بهویژه به دنبال کاهش کسری تجاری آمریکا با چین بود که به نظرش یک مشکل اساسی بود. ترامپ با وضع تعرفههای بالا بر کالاهای چینی، سعی کرد تولیدات آمریکایی را تقویت کند و از واردات ارزان قیمت جلوگیری کند.
- تلاش برای محدود کردن نفوذ جهانی چین: چین در دوران ترامپ در تلاش بود تا نفوذ خود را در مناطق مختلف جهان گسترش دهد. ترامپ نگران بود که چین بتواند جایگاه آمریکا را در بسیاری از نقاط دنیا به چالش بکشد. این شامل تلاشهای چین برای سرمایهگذاری و اعمال نفوذ در پروژههای زیربنایی در کشورهای مختلف از طریق ابتکار “یک کمربند، یک جاده” بود.
- مسائل امنیتی و نظامی: چین با تقویت قدرت نظامی خود در دریای چین جنوبی و سایر مناطق استراتژیک، نگرانیهایی را برای آمریکا به وجود آورد. ترامپ به شدت مخالف اقدامات چین در این زمینه بود و سیاستهای سختتری را در قبال آن اتخاذ کرد.
- مسائل حقوق بشر: ترامپ به طور مداوم از وضعیت حقوق بشر در چین، به ویژه در مورد اقلیتهای مسلمان اویغور و وضعیت در هنگکنگ و تایوان، انتقاد میکرد. او تلاش داشت تا فشارهای سیاسی و اقتصادی بر چین اعمال کند تا به این مسائل توجه بیشتری نشان دهد.
این مسائل و نگرانیها باعث شد که ترامپ در سیاست خارجی خود روی چین بسیار حساس باشد و برخی اقدامات تهاجمی و جدی علیه این کشور اتخاذ کند.
تمرکز آمریکا بر چین به دلایل مختلفی است که بیشتر به مسائل اقتصادی، امنیتی و جغرافیای سیاسی مربوط میشود. برخی از مهمترین دلایل عبارتند از:
- رقابت اقتصادی: چین به عنوان دومین اقتصاد بزرگ جهان، در حال تبدیل شدن به یک رقیب اصلی برای ایالات متحده در بسیاری از زمینهها، از جمله تجارت، تولید و فناوری است. آمریکا نگران است که چین ممکن است رهبری جهانی در حوزههای نوآوری و فناوری را به دست گیرد.
- امنیت ملی: چین در حال تقویت قدرت نظامی خود است و در مناطقی مانند دریای چین جنوبی و تایوان، تنشهای امنیتی وجود دارد. ایالات متحده نگران گسترش نفوذ نظامی و استراتژیک چین در این مناطق است.
- تجارت و تولید: چین بزرگترین شریک تجاری ایالات متحده است و در همین حال، بسیاری از تولیدات جهانی از چین تأمین میشود. روابط تجاری بین دو کشور از نظر واردات، صادرات، و زنجیرههای تأمین جهانی اهمیت بالایی دارند.
- تأثیر در سیاست جهانی: چین در حال گسترش نفوذ خود در سطح جهانی است، بهویژه در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین. ایالات متحده نگران است که چین بتواند نفوذ سیاسی خود را در این مناطق افزایش دهد و باعث تضعیف نقش آمریکا در امور جهانی شود.
- مسائل حقوق بشر و ارزشها: آمریکا همواره از وضعیت حقوق بشر در چین انتقاد کرده است و این موضوع بخشی از تنشهای دوجانبه است. مسائل مربوط به حقوق اقلیتها، آزادی بیان و دموکراسی، در روابط بین دو کشور تأثیرگذار است.
در نتیجه، تمرکز آمریکا بر چین به دلیل این مسائل پیچیده و چندجانبه است که هم از نظر اقتصادی و هم از نظر امنیتی برای ایالات متحده حیاتی است.
چین در دوران جدید ریاست جمهوری دونالد ترامپ به دنبال تقویت روابط خود با آمریکا و دیگر کشورهای جهان است. شی جین پینگ، رئیسجمهوری چین، در تماس تلفنی با ترامپ بر اهمیت همکاریهای تجاری، اقتصادی، فناوری، سیاسی و بینالمللی میان دو کشور تأکید کرده است.
همچنین، چین به دنبال تقویت روابط با اروپا و اقتصادهای پیشرفته آسیایی است.
ترامپ نیز در دوران جدید ریاست جمهوری خود به دنبال کاهش تنشها با چین و ایجاد روابط سازندهتر است. او از دوره اول ریاست جمهوری خود و نیز در دوره چهار ساله ریاست جمهوری جو بایدن، درسهای زیادی برای این که چگونه باید با قدرت بزرگی مثل چین رفتار کند، آموخته است.
به نظر میرسد که ترامپ در دوره جدید، بخواهد دست کم برخی رویکردهای غیرسازنده ایالات متحده در قبال چین را اصلاح کند.
به طور کلی، چین و آمریکا به دنبال ایجاد روابطی مبتنی بر منافع و احترام متقابل هستند و تلاش میکنند تا تنشها را کاهش داده و همکاریهای خود را تقویت کنند.
چین تلاش می کند شریکی برای امریکا در رهبری جهان مثل کاری که در دوران اتحاد جماهیر شوروی سابق قبل از فروپاشی اش در اواخر دهه هشتاد قرن گذشته و برپایی روسیه ولادیمیر پوتین بود، باشد.
البته روابط امریکا و چین عالی نیست. اما جاه طلبی های چین دائما در حال بزرگتر شدن است.
این را هم می دانیم که اساسا اختلافات بسیاری با روسیه دارد. مرزهای بسیار طولانی با آن دارد، و نشانه های رقابت ایدئولوژیک میان دو کشور کمونیستی سابق در جهان قبل از سقوط این نظریه، همچنان موجود است.
علاوه بر آن رقابت سیاسی و اقتصادی میان دو کشور نیز وجود دارد. این رقابت زمانی شروع شد که چین و ایالات متحده بر سر “راه ابریشم” (کمربند و راه) که رویکرد کلان اقتصادی دارد رقابت خود را آغاز کردند.
اما به نحوی این رویکرد، با حالتی خجولانه و به آهستگی رویکرد نظامی هم به خود گرفته، به خصوص که چین به ایجاد پایگاه نظامی خود در مناطقی که آنها را متعلق به خود می داند از جمله در دریای چین و اقیانوس هند و اقیانوس آرام اقدام کرده است. اولین پایگاهی که برپا کرد در جیبوتی بود که هدف از آن تسلط بر محیط پیرامونی آن بود.
اول باید موقعیت را بشناسیم؛ رشد و ترقی چین غیرقابلانکار است. اقتصاد آمریکا در سال ۲۰۰۰، ۸۰۰% بزرگتر از اقتصاد چین بود و تا سال ۲۰۱۹، تولید ناخالص داخلی (GDP) ایالاتمتحده، فقط ۵۰% بزرگتر بود. در این فاصله ۲۰ ساله، تولید ناخالص داخلی چین از ۲/۱ تریلیون دلار (کوچکتر از اقتصاد فرانسه)، به ۱/۱۴ تریلیون دلار رسید (بیش از ۷ برابر بزرگتر از اقتصاد فرانسه).
دوم، روشن است که ادراکات منطقهای از قدرت و نفوذ ایالاتمتحده، در حال تحول است. در سالهای اخیر، نظرسنجیها در هند و اقیانوسیه، وجود جریانهای قدرتمند احساسی را آشکار کرده است که آمریکا، بهترین سالهای خود را پشت سر گذاشته و اکنون، چین مؤثرترین بازیگر در جنوب شرقی آسیا بوده و موازنه قدرت در حال تغییر به سمت پکن است.
آنها همچنین، نشان میدهند که موضوع پذیرش منطقهای برای ایالاتمتحده و رئیسجمهور این کشور در دوره مدیریت ترامپ، کاهش داشته است؛ اما این ادراکها نیز نشان میدهند که میزان مقبولیت چین در منطقه، در حال کاهش است.
در نظرسنجی پیو در اکتبر ۲۰۱۷، اکثریت قاطع همه کشورهای هند و اقیانوسیه -که در آنها نظرسنجی انجام شده است- قدرت نظامی روزافزون چین را بهعنوان یک «چیز بد» میپذیرند، ازجمله ۹۰% یا بیشتر در ویتنام، ژاپن و کره جنوبی. به نظر میرسد که نظرسنجی پیو در دسامبر ۲۰۱۹، در سال گذشته یک موفقیت بزرگ بوده است. نظرسنجی پیو در دسامبر ۲۰۱۹ نشان داد که دیدگاههای مطلوب نسبت چین، به صورتی چشمگیر از سال ۲۰۱۸ کاهش داشته و به کاهش تعجبآور ۱۷ نمره در اندونزی و کانادا و ۱۲ نمره در استرالیا، ایالاتمتحده و فیلیپین رسیده است.
در همان نظرسنجی، مردم منطقه در مورد اینکه آیا آمریکا «تهدید اصلی» است یا چین، به دو گروه تقسیم شدند؛ اما موضوع قابلتوجه این است، تمام کشورهایی که در آنها بررسی انجام شده، آمریکا را متحدی قابلاعتمادتر از چین میدانستند.
درواقع، در همه کشورها بهجز ۲ کشور، ایالاتمتحده قابلاعتمادترین متحد محسوب میشد. البته چیزی که تعجبآور بود، کشورهایی مانند اندونزی، آرژانتین، هند، آفریقای جنوبی، مکزیک، کنیا، برزیل و نیجریه بود. این نظرسنجی یک واقعیت کماهمیت را نشان داد که اغلب از آن چشمپوشی شده است؛ هراندازه که آنها عدم اعتماد خود را به آمریکا نشان میدهند، بسیاری از کشورها به گزینههای دیگر، اعتماد کمتری دارند.
کابینه ترامپ دیدگاه جدیدی را برای نظم، مبتنی بر قانون تحت عنوان هند و اقیانوسیه باز و آزاد، ترویج کرده است؛ کنگره نیز حمایت خود را از سیاست هند و اقیانوسیه ایالاتمتحده از طریق قانون ابتکار عمل ثبات آسیا-اقیانوسیه در ۲۰۱۸ (ARIA)، اعلام کرده است.
در همان حال، دولت ایالاتمتحده از اقدامات ابتکاری جدیدی برای توسعه زیرساخت شفاف و مسئول در منطقه (در میان انتقاد روزافزون از این اقدام ابتکاری) از کمربند و جاده چین، پردهبرداری کرده است.
این اقدامات شامل قانون BUILSD، اتحادیه جدید تأمین مالی توسعه بینالمللی (DFC)، شبکه BLUE Dot، برنامه حاشیه آسیا و ابتکار شفافیت هند و اقیانوسیه است. درنهایت، در آنچه احتمالاً بزرگترین داستان موفقیت سیاست خارجی آمریکا در یک نسل است، ایالاتمتحده به شکل موفقیتآمیزی رأی تعیینکننده بزرگترین ژئوپلیتیک قرن بیست و یکم، یعنی هند را به دست آورد.
در ۱۵ سال گذشته، آمریکا بهطور اساسی رابطه خود را با دیگر غول جمعیتی در حال رشد آسیا، دگرگون و ارتقا داده است. از تجارت دفاعی قابلچشمپوشی قبل از ۲۰۰۸، هند و ایالاتمتحده و احتمالاً رویهمرفته، امسال ۲۰ میلیارد دلار، فروش دفاعی خواهند داشت.
در سالهای اخیر، دو کشور، چندین توافق نظامی «اساسی» را امضا کردهاند که در انتهای قرن، غیرقابلتصور بوده است. آنها تمرین سالانه دریایی مالابار را ارتقا دادند که تا ژاپن و در سال گذشته، هند را در برگیرد و ایالاتمتحده، اولین تمرین نظامی «سه منظوره» را برگزار کرد.
آمریکا سیاست نظامیگری خود را پس از فروپاشی شوروی همچنان ادامه داد و این بار در مقابله با چین مرتکب همان اشتباهی شد که شوروی مقابل آمریکا کرد. هزینههای گزاف نظامی و بودجه نظامی سالانه ۷۰۰ – ۸۰۰ میلیارد دلار و گسترش ناوگان نظامی سراسر جهان اقتصاد داخلی آمریکا را تضعیف کرد.
در اثر اعمال این سیاستهای غلط، اقتصاد آمریکا دچار مشکل شد و طبقه متوسط به سمت پایین گرایش پیدا کرد. بیتردید انتخاب ترامپ بهعنوان رئیسجمهور یکی از عوارض همین سیاست غلط راهبردی بوده است و ترامپیسم هم اکنون هنوز در همین بستر فعال است.
در حالیکه در چین، طبقه متوسط رو به رشد گذاشت و هماکنون، جمعیت طبقه متوسط در چین بیش از دوبرابر کل جمعیت آمریکاست. رئیسجمهور «شی» با طرح توسعه جهانی «کمربند و جاده» نقش گستردهای برای چین در روابط اقتصادی و بینالمللی ایجاد کرده است.
گسترش نفوذ چین در اقیانوسها و دریاها و در زمین و خشکی در بلندمدت چنان موقعیت ممتاز و مهمی برای چین ایجاد میکند که توسعه و رشد حدود ۶۵ کشور را قویا به اقتصاد چین پیوند میزند. اهمیت راهبردی این ابتکار رویکرد نوین چین به جهان است که از درون نگری سنتی به پیوندها و روابط بیرونی به ویژه از مسیرهای آبی توجه میکند.