3

مادری پس از سه سال زندان صهیونیستها

  • کد خبر : 1155
  • ۱۶ خرداد ۱۳۹۰ - ۱۱:۴۱

در قسمت اول مصاحبه با اسراي فلسطيني، خبرنگار در غزه به سراغ اسير زن آزاده “نوره الهشلمون ” رفت تا از جنايات رژيم صهيونيستي در زندان‌هايش بگويد و بيش از پيش پرده از ماهيت واقعي اين رژيم بردارد. : در ابتدا لطفاً بگوييد كه كجا و چگونه اسير شديد! – اسم من نوره محمد شكري […]

در قسمت اول مصاحبه با اسراي فلسطيني، خبرنگار در غزه به سراغ اسير زن آزاده “نوره الهشلمون ” رفت تا از جنايات رژيم صهيونيستي در زندان‌هايش بگويد و بيش از پيش پرده از ماهيت واقعي اين رژيم بردارد.

: در ابتدا لطفاً بگوييد كه كجا و چگونه اسير شديد!

– اسم من نوره محمد شكري الهشلمون است، ۴۰ سال دارم و در ۱۷ سپتامبر ۲۰۰۶ هنگامي‌ كه نظاميان صهيونيست ساعت يك نيمه شب به منزل ما حمله كردند، به اسارت گرفته شدم.
: درباره نحوه به اسارت گرفته شدن خود و پس از آن براي ما بفرماييد!
– در ابتدا بايد بگويم هنگامي كه به اسارت گرفته شدم، شوهرم در خانه نبود و در واقع در زندان‌هاي رژيم صهيونيستي به‎سر مي‎برد. شب‎هنگام يكباره صداي شكسته شدن شيشه پنجره‌ها و كوبيده شدن محكم در با صداي بلند فحش‌ها و ناسزاهاي نظاميان صهيونيست به گوشم رسيد، وقتي چشم بازكردم، آنها را بالاي سر خود ديدم. آنها در برابر فرزندانم مرا به باد فحش و ناسزا گرفتند و گفتند كه حكم بازداشت مرا دارند.
آنها وقتي مي‌خواستند مرا بگيرند، دختر دوساله‌ام “سرايا ” در بغلم بود، از من خواستند او را بر زمين بگذارم و با آنها بروم، كه من نپذيرفتم و بحث و جدل شديدي ميان من و آن افسر صهيونيست روي دارد. او هم با زور و به شكلي وحشيانه دخترم را از بغل من بيرون كشيد و پس از بستن دست‌ها و چشم‌هايم در برابر فرزندانم درحالي كه گريه مي‌كردند و مرا صدا مي‌زدند، با خود بردند.
بچه‌هاي من پس از به اسارت گرفته شدنم ديگر كاملاً تنها شده بودند، چون هم پدر و هم مادر خود را از دست داده بودند. البته نظاميان صهيونيست فقط به بستن دست‌ها و چشمهايم اكتفا نكردند، بلكه در برابر چشم فرزندانم مرا شديدا مورد ضرب و شتم قرار داده از من خواستند لباس‌هايم را از تن دربياورم كه من نپذيرفتم، اما آنها روسري‌ام را از سرم درآوردند.
پس از آن پس از آن با يك جيپ نظامي به شهرك صهيونيست نشين “كريات اربع ” منتقل شدم و همان‎طور چشم و دست بسته باقي ماندم. آنها در طول اين مدت مدام مرا به باد ناسزا مي‌گرفتند و تعدادي از سربازان مرا مورد ضرب و شتم شديد قرار مي‌دادند و از رفتن من به حمام يا دستشويي ممانعت مي‌كردند.
پس از آن به بازداشتگاه عتسيون و از آنجا به زندان عسقلان منتقل شدم. در واقع پس از انتقال به زندان عسقلان بود كه درد و رنج و مصيبت‌هاي من شروع شد، چون در آنجا به بيماري كليوي مبتلا شدم و هنگامي‌كه به آنها اطلاع دادم دچار ناراحتي كليوي شده‌ام و نياز به دياليز دارم، آنها ضمن اينكه نسبت به اين موضوع هيچ توجهي نشان ندادند، از بيمار بودن من به عنوان عاملي جهت آوردن فشار بر من استفاده كردند.

: از زمان بازجويي خود بگوييد و اين كه برخورد افسران صهيونيست با شما چگونه بوده است!

– پيش از بيان ماوقع زمان بازجويي بايد بگويم پيش از اينكه من وارد مرحله تحقيق و بازجويي شوم توسط افسران صهيونيست بازجويي اوليه شدم و آنها به‎صورت برهنه مرا مورد بازجويي قرار دادند.
اما درباره مرحله تحقيق و بازجويي بايد بگويم اين مرحله يكي از سخت‌ترين و بدترين مراحل است؛‌ مرا دست و پا و چشم بسته روي صندلي بازجويي معروف “شبح ” گذاشتند و طي بازجويي مدام به من مي‌گفتند، تو عضو جنبش جهاد اسلامي هستي و اطلاعاتي از پدر و برادرم مي‌خواستند.
ابتدا افسر تحقيق تصاويري از برخي اسرا به من نشان داد و ‌گفت كه آنها مرا لو داده‌اند، البته بازجويي از من ميان چند افسر در جريان بود و آنها به ترتيب پست‌هاي خود را عوض مي‌كردند و هركدام از آنها شيوه خاصي را در برابر من اتخاذ مي‌كردند، يكي از در انسانيت و انسان‎دوستي وارد مي‌شد و يكي ديگر از راه بي‌رحمي و تهديد و آوردن انواع فشارهاي روحي و جسمي بر من.
آنها در تمام دوره بازجويي مرا مورد ضرب و شتم قرار دادند و مدام با احساسات من بازي مي‌كردند، يكي از آنها به من مي‌گفت كه: تو چهار سال است ازدواج كرده‌اي و چگونه است كه شش فرزند داري؟ اين بچه‌ها را از كجا آورده‌اي؟ هشت روز در اين وضعيت به‏سر مي‌بردم و در طول اين مدت از خواب و خوراك و استراحت و رفتن به حمام و دستشويي محروم بودم.

: آيا آزار و اذيت شما به اينجا ختم شد و شما چه اقداماتي در اعتراض به اين شكنجه‌ها و آزار و اذيت‌ها در پيش گرفتيد؟

– بالطبع آزار و اذيت‌ها و شكنجه‌هاي آنها به اينجا ختم نشد و آنها پس از منتقل كردن من به زندان “هشارون ” مرا در بخش جنايي زنان قرار دادند كه در آن زناني نگهداري مي‌شدند كه داراي سوابق جنايي مانند ارتكاب قتل بودند كه من به اين موضع اعتراض كردم و خدا را شكر پس از دو روز اعتصاب مرا به بخش ديگري از زندان كه بازداشت شدگان اداري در آنجا نگهداري مي‌شدند، منتقل كردند.

: آيا راجع به احكام صادره درباره خود اعتراض هم داشتيد و خواستار تجديد نظر در آنها شديد؟

– بله پس از ابلاغ حكم مدت ۲۷ روز دست به اعتصاب زدم، در حكم صادره براي من گفته شده بود كه بايد سه سال را بدون فرزندانم به اردن تبعيد شوم. پس از اين دست به اعتصاب زدم مرا به سلول‌هاي انفرادي منتقل كردند و از دادن نمك به من كه حق اسرا هنگام اعتصاب است،‌ امتناع كردند. سلولي هم كه مرا به آن منتقل كرده بودند، يك سلول نمور و تاريك بود كه در سطح زمين آن پر از خورده شيشه بود و مسئولان زندان از تميز كردن زمين ممانعت كردند.
پس از ۱۲ روز از اعتصاب آنها به من گفتند كه: به خاطر وخيم شدن وضعيت جسميت مي‌خواهيم تو را به بيمارستان منتقل كنيم تا تحت درمان قرار بگيري. اما بعد با كمال تعجب ديدم مرا به مركز ديگري براي بازجويي بردند تا به من فشار آورند كه دست از اعتصاب بردارم.
پس از آن دوباره تهديدات آنها شروع شد و اين بار آنها فرزندان ما را به همراه مرد مسني كه مي‌گفتند شيخ است،‌ به ديدنم آوردند، او از من خواست با صهيونيست‌ها همكاري كنم و خود را از مهلكه‌اي كه در آن گرفتار شده‌ام، نجات دهم كه من نپذيرفتم.

: چند وقت در سلول انفرادي بوديد؟
– يك ماه كامل.
: چگونه دست از اعتصاب برداشتيد؟
– پس از تن دادن به خواسته‌هايم دست از اعتصاب برداشتم، خواسته‌هاي من هم آزادي پس از گذران دوران اسارت و امكان گفت‌وگوي تلفني با فرزندانم و ديدار آنها و همچنين موافقت با ديدار خصوصي با برادرم بود.
: از اولين لحظه‌اي كه وارد زندان شديد براي ما بگوييد؟

– براي اولين بار وقتي وارد زندان شدم و شرايط آنجا را ديدم بسيار غافلگير شدم، چون درباره اوضاع آنجا شنيده بودم اما بعينه آن را لمس نكرده و با چشم نديده بودم.

: وضعيت خورد و خوراك در زندان‌هاي رژيم صهيونيستي چگونه بود؟

– وضعيت غذا بسيار بد و تأسف‏بار بود، جداي از كيفيت بسيار پايين بسيار اندك هم بود و كسي را سير نمي‌كرد و در مواردي بروز حالت مسموميت ميان اسرا هم مشاهده مي‌شد كه حكايت از فاسد بودن غذاها داشت.

: تلخ‌ترين خاطرات شما از زمان اسارت چه بود؟

– برهنه كردن اسرا كه از ساعت سه نيمه شب تا ۱۲ ظهر در انتظار آن بودم كه با فحش و ناسزا همراه بود، همچنين هنگامي كه مرا در بند زنان جنايت‌كار قرار دادند، بسيار اذيت شدم.

: آيا اسارت بر فكر و ذهن اسرا تاثير مي‌گذارد و آنها را تضعيف مي‌كند؟

– خير بلكه به‎عكس بر مقاومت و ايستادگي آنها جهت ادامه مبارزه مي‌افزايد.

: از چه شخصيت‌هايي درون زندان تاثير پذيرفتيد؟

– از اسراي بسياري تاثير گرفتم از جمله “قاهره السعدي ” كه بسان من مادر بود و كاملا هم احساس مرا درك مي‌كرد و هم من احساس او را درك مي‌كردم،‌ همچنين “لينا الجربوني ” كه حكم صادره براي او بسيار زياد بود و او مدت‌ها در زندان‌هاي رژيم صهيونيستي به‎سر مي‌برد.

: هنگامي كه از فرزندان خود جدا شديد چه احساسي داشتيد به‎ويژه آن‎كه همسر شما هم در اسارت به‎سر مي‌برد و از خانواده ‌و بچه‌هايتان دور بود؟

– احساس بسيار تلخي است كه نمي‌توان آن را توصيف كرد، هميشه آنها را در خواب مي‌ديدم، به‎ويژه وقتي براي آنها اتفاقي مي‌افتاد من شب در خواب آن اتفاق را مي‌ديدم. فكر و خيال فرزندانم مرا از خواب و خوراك انداخته بود به‎گونه‌اي كه منجر به بيماريم شد. زمان ملاقات با فرزندانم بهترين و زيباترين زمان در آن لحظات براي من به‎شمار مي‌آمد.

: درباره زمان آزادي خود براي ما بگوييد و اين‎كه فرزندانتان چگونه از شما استقبال كردند؟

– من سه ماه زودتر از همسرم از زندان آزاد شدم؛ دقيقا ۳۱ آگوست سال ۲۰۰۸ وقتي به خانه بازگشتم ديدم وضعيت فرزندانم از آنچه تصور مي‌كردم، بسيار اسفبارتر است و آنها وقتي پدر و مادري بالاي سرشان نبوده سرگردان بودند و مهمتر از همه اين‎كه ضربه بزرگي به درس‌هاي آنها وارد شده بود، ولي الآن خدا را شكر در وضعيت خوبي به‎سر مي‌برند، پس از آزادي شوهرم وضعيت ما باز هم بهتر شد، اما متاسفانه پس از مدتي كوتاه بار ديگر او را به اسارت گرفتند.

: آيا با زندانبانان آنجا برخورد يا درگيري هم داشتيد؟

– يك بار وقتي به زندان هشارون منتقل شدم با اسيري برخورد كردم كه از هوش رفته بود و زندانبانان هيچ‌ اقدامي براي درمان و كمك به او نكرده بودند، وقتي با آن صحنه مواجه شدم بر سر زندانبانان آنجا داد و فرياد كردم و نسبت به بي‌توجهي آنها اعتراض كردم كه در عوض آنها هم مرا به زندان انفرادي منتقل كردند.

: بازجويان مرد بودند يا زن؟

– همه مرد بودند.

: درباره بيماري‌هايي كه در زندان به آن دچار شديد براي ما بگوييد؟

– از ناراحتي شديد كليه رنج مي‌برم و چندين بار در زندان مسموم شدم، كه براي درمان مرا به بيمارستان منتقل كردند، پس از خروج از زندان هم با همان ناراحتي‌ها و بيماري‌ها دست به گريبانم و به شدت از ناراحتي معده و ستون فقرات و كمر رنج مي‌برم.

: چه‎چيز بيش از همه صهيونيست‌ها را مي‌هراسد و آنها تا چه اندازه از جمهوري اسلامي ايران مي‌ترسند؟

– درباره ايران بايد بگويم كه من از ملت و رهبري ايران به خاطر حمايت‌هاي بي‌شائبه‌اش از قضيه فلسطيني تشكر مي‌كنم، اما اين‎كه آنها از چه‎چيز بيش از هرچيز در هراسند، شكست از جهان اسلام است، منظورم حزب الله يا حماس است، شكست از حزب الله در سال ۲۰۰۶ براي آنها بسيار گران تمام شده بود.

لینک کوتاه : https://mostajar.com/?p=1155

برچسب ها

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.