مقدّمه ی یک :
از مجموع مستندات مطروحه جریان مرموز موسوم به فراماسون ها مرور این نکات را لازم میدانم:
*برآورد میشود این جماعت پیچیده در حال حاضر حدود سه میلیون نفر عضو در جهان دارند.
* این افراد فعّالیّت های منظّمی را به شکل هدایت شده از سوی استادان اعظم (که دارای درجه ی ۳۳ بوده) با محوریّت تشکیلاتی حدود پانزده هزار مرکز(لجنه یا لُژ) آشکار و پنهان با هدف کنترل وحاکمیت واحد الحادی و شیطانی خود بر جهان انجام میدهند.
*در اولین مراسم پذیرش عضو جدید (اعطای درجه ی اوّل از ۳۳) که با بستن چشم و عریان نمودن وی آغاز میشود ؛ با سوگندی که او به کتاب مقدّس یهود و پرگاروگونیای بنّا های هیکل (معبد) سلیمان با این مضمون میخورد پایان می یابد: اگر اسراری را که در این اتاق تجربه کرده و از دیگر ماسونها فهمیده یا خواهد فهمید افشا کند خود را مستحقّ کشته شدن به دردناک ترین شکل ممکن میداند.
*ماسونها مقدّس شمردن فردی بنام “هایرام آبیف” یا پسر زن بیوه را که بنّای معبد مقدّس سلیمان معرفی میکنند محور آداب و عادات الحادی خود قرار داده اند.
* قدیمی ترین صورتجلسات بدست آمده از لجنه ها مربوط به لژ اسکاتلند در سال ۱۵۹۹ میلادی است.
* با نگاهی به فراماسونهای تاریخ معاصر جهان و مرور بر اعمال شبکه ایشان بویژه در راستای قبضه نمودن قدرت شیطانی و شریعت شکنانه شان ضرورت تمرکز بر افشای پلیدیهای این مجموعه اظهر من الشمس است…
مقدّمه ی دو :
مرحوم دکتر “محمّد مُکری”؛ “زُهره کاظمی” (با نام مستعار “زهرا رهنورد”) و شوهرش “میرحسین موسوی” ( با نام مستعار “حسین رهجو”) را فراماسون (عضو لُژ قسطنطنیه ) میدانست.چرا؟
دکتر “محمّد مُکری” متولّد ۱۳۰۵ (کرمانشاه) و متوفّی تیرماه ۱۳۸۶(پاریس) نویسنده ،شاعر،مورّخ، محقّق و زبان شناس معاصر ایرانی، استاد دانشگاه سوربُن پاریس بوده که در سال ۱۳۴۴ به پاس سالها خدمات علمی،موفّق به اخذ جایزه و نشان علمی از فرهنگستان آثار ملّی فرانسه شد.
مؤلّف بیش از يكصد جلد کتاب و پژوهشنامه ي علمی و صدها عنوان مقاله درزمینه های تخصّصي علوم مختلف انساني بوده است.
پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به پاریس تبعید شد و پس از بیست و چهار سال مهاجرت و تبعید اجباری موفّق به اجاره هواپیمایی از اِرفرانس شده ودر تاریخ ۱۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ با قریب بیست تن از اطرافیان “امام” و عدّه ی زیادی از خبرنگاران خارجی بتهران بازگشت…
به امر “امام” و پیشنهاد وزیر خارجه و خواست رئیس دولت موقّت وبا توشیح و امضاء”امام” بعنوان نخستین سفیر کبیر دولت جمهوری اسلامی در مسکو منصوب شد .
در مسیر پژوهشهایی که در مصاحبه هایم پیرامون قاتل فراری”مسعود کشمیری” و همکارانِ همدستش در دفتر اطّلاعات نخست وزیری ؛ با جناب مهندس “موسی خیّر” (وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه ی “شهید رجایی”) داشتم؛ ایشان به یادداشتهای دقیق مرحوم “مُکری” اشاره نمود. پس از مدّتی که برخی از کتابهای ادبی مرحوم “مُکری” مثل دیوان اشعار آن ادیب گرانقدر به دستم رسید در لابلای متون آن به یادداشتهایی برخوردم که کمتر به آنها توجّه شده است. به دلیل اهمّیّت آنها خلاصه ای از آن را ذیلاً تقدیم خوانندگان عزیز می نمایم.جمع بندی اینجانب این است که مرحوم دُکتر “مُکری” از دهه ی ۴۰ شمسی به دلیل دسترسی به اسناد محرمانه ی کتابخانه و مرکز اسناد کاخ الیزه و نظائر آن به اسناد و صورتجلسه های لُژهای فراماسونری دسترسی داشته و با زیرکی تمام قسمتهای مهم آنها را در پاره ای از مکتوبات فارسی منتشر نمود:
… باید روزی این گروه و آسیبی که از زمان “میرزا مَلکَم خان” و حتی قبل از آن یعنی از زمان “میرزا صالح شیرازی” بر فرهنگ اصیل کشور ما که می توانست راه خود را در شکوفایی جهان گستر بیابد وارد آورده اند شناخته شود و هیچوقت هم دیر نشده است …
همیشه در توطئه ها و دخالتهای دولتین متحابّه (!) روس و انگلیس {بخوانید : ویاآمریکا!}در ایران مطلب کلاسیک آن بوده است که بتوانند از مقامات دون رتبه ی فرومایه ی سطح پایین و مقامات بالارتبه ی تازه بر سر کار آمده یا تازه به دوران رسیده چگونه بهره برداری کنند .
و این مطلب خود می تواند در ایران سررشته های بسیاری را بدست بدهد بخصوص در میان اداراتی که بامور کارمندان ارتباط دارند و در آنجا بی سر و صدا یک باند ثابت بعنوان پایگاه همیشه مورد نظر بوده است و این امر از زمان فتحعلیشاه قاجار آغاز گشته است و هیچگاه تعطیل نخواهد شد ….
…از همان آغاز کار،او {” اسماعیل رائین” نویسنده ی کتاب فراماسونری و فراموشخانه در ایران} را تشویق کردم و موادّی در اختیارش گذاشتم …
مرحوم “رائین” باز هم به جاهای حسّاستر جرأت نکرد نزدیک شود و یا آگاهی نیافت و هیچ گاه حتّی یکی از گزارشهای جلسات آنها را (جز صورت حضور و غیاب اعضاء محافل آنها) منتشر نکرد …
حسادت و تحریکات “میر حسین موسوی” نخست وزیر نالایق ایران که در آن روزها تصوّر میکرد که من نخست وزیر خواهم شد …در صورتیکه من به فرزند “امام خمینی” گفته بودم که نه تنها قصد پذیرفتن هیچ مسئولیّتی را ندارم بلکه بزودی هم از سفارت استعفا می دهم که به کارهای علمی مورد علاقه ی خود بپردازم و سه بار هم استعفا دادم و آیت الله قبول نفرمودند و گفتند “نه بمانید”…
“میرحسین” هم یکی از شاگردان مکتب همین پادوهای “تقی زاده” بود. منتها با ریاکاری و بشکل متظاهر به اسلامی آن …
در شب انقلاب او و زنش نام خود را برای بهره برداری و مأموریّت ها … تعویض کردند .
زنش “زُهره ی کاظمی” (از همکاران سینه چاک “لیلی امیر ارجمند” و “فرح دیبا”) و از گردانندگان انتخاب خوشگلترین دختران به نام دختر شایسته بود که پس از انقلاب متأسّفانه … عدّه ای از کاربدستان … را ریا کارانه فریفتند …
…”زُهره ی کاظمی” بر خود “زهرا رهنورد” نام نهاد و برای پنهان کردن گذشته ی خود … و برای اجراء مأموریّتی که از لجنات {Lodges لُژهای}ظاهراً بودئی داشت حتّی شروع به رفت و آمد به خانه ی “امام” نمود تا از هر چیز ممکن مطّلع شود … حال نه تنها مدیر مدرسه ی الّزهرا است بلکه برای او سایتی هم به زبان انگلیسی (و نه فارسی) ترتیب داده اند که مشحون از اکاذیب و ادّعاهای جعلی و برخلاف است که اگر به زبان فارسی بود ایرانیان او را دست می انداختند.
…چه رنجها کشیدم و چه خون دلها خوردم و چگونه “محمّد علی رجایی” را آتش زدند.درباره ی او و اختلافات او با همکارانش در مقام نخست وزیری و ریاست جمهوری واطّلاعات کم و سواد محدود او خیلی حرفها زده شد که همه هم صحیح نبود،ولی در هر حال هیچکس نتوانست درباره ی مسلمانی و وطن پرستی او کوچکترین تردیدی بخود راه دهد.او مرد ساده و درستکار شرافتمندی بود . او از اولیاءالله و مردان خدا بود.خدا روح پرنورش را غریق رحمت کند. نوّرالله مضجعه.
حادثه ی مرگ دکتر “بهشتی” و “رجایی” چون با تاریخ ایران ارتباط دارد و همه ی حقایق هنوز منتشر نشده است؛ همینکه افقها روشنتر شد بتفصیل ازآن بحث خواهم کرد تا راز بسیاری از قتلهای سیاسی و ترورهای سالهای اوّل انقلاب شناخته گردد و روشن شود که چگونه یک مرد گمنام عقده ای کم سواد(متظاهر به مارکسیستی اسلامی و در باطن همه جا فروخته شده و شاگرد مکتب “مَلکَم”ی و “جمال”ی) را بنام “میرحسین موسوی” ( وبا نام مستعار قبلی “حسین رهجو”) که عملاً سرعملگی جهت آسفالت خیابانها هم برای او زیاد بود بعد از مرگ “بهشتی” و “رجایی” مدّت هشت سال نظیر “هویدا” که سیزده سال بر سر کار ماند در پست نخست وزیری نگاه داشتند …