درباره اقدامات اولیه پذیرش قطعنامه بفرمایید:
اولاً قطعنامه سازمان ملل از مدتها قبل صادر شده بود كه ما نه قبول و نه مخالفت میكردیم. از اوایل سال ۱۳۶۶ پس از چندین جلسه در جمع سران و بعضاً در خدمت امام تصمیم گرفتیم در شورای امنیت شركت كنیم و اجازه دهیم درباره پیدا كردن آغازگر جنگ بحث شود. البته قرار این شد كه اولویت اول ما تجهیز امكانات باشد تا در جبهه نیرومند باشیم تا طرح بحث قطعنامه از طرف ما حمل بر ضعف نظامی نشود.
اولویت دوم در این مرحله بررسی دقیق مفاد قطعنامه برای چگونگی گنجاندن خواستههای ما بود كه سیاست ما در موضوع جنگ بود كه در همین راستا كمیسیون جمعآوری اسناد تجاوزگری عراق زیر نظر آیتالله خامنهای در سال ۱۳۶۶ تشكیل شد.
برای اولویت اول، بسیج عمومی شد و ستاد كل تشكیل شد و كارهای دیگری كه در راستای تقویت جنگ بود. یكی از كارهای مهم ما برای این اولویت، تبلیغات وسیع در ورود همه امكانات كشور برای تقویت جبههها بود كه این كار، عراق و حامیان خارجی اش را متوحش كرد كه قطعنامه را به میل ما عوض كردند.
دو سه نكته مهم و حساس در تقدم و تأخر بندها بود كه براساس مذاكرات بسیار خوب سیاسی جابجا شد. آقای دكتر ولایتی، دكتر محمدجواد لاریجانی و همكارانشان مذاكره با سازمان ملل را خیلی خوب اداره كردند. البته سازمان ملل هم خوب رفتار كرد. آقای خاور
پرز دكوئیار واقعاً میخواست مسئله را حل كند كه بیطرفانه كار كرد.
سفری هم به ایران داشت كه قبل از آن یكی دو قطعنامه به خاطر حملات شیمیایی و بمباران شهرها علیه عراق گذراندند كه زهرچشمی به صدام نشان دادند. مثلاً در اردیبهشت ۱۳۶۶ شورای امنیت با صدور بیانیهای استفاده از سلاح شیمیایی از سوی عراق را محكوم كرد. به هر حال وقتی وارد مذاكره شدیم، تبلیغات جهانی هم به نفع ما شد. در حادثه بمباران شیمیایی حلبچه هم دنیا در اطلاع رسانی، واقعاً با مسئولیت برخورد كرد.
مجموعه اینها باعث شد كه فضای جهانی در این بخش به نفع ما شود و سازمان ملل هم توانست خواستههای ما در قطعنامه را تأمین كند. مثلاً عراق با یك كار شیطنتآمیز در بندهای قطعنامه، قبول آتشبس را قبل از عقبنشینی قرار داده بود. اگر قطعنامه با این ترتیب بندها پذیرفته میشد، آتشبس را قبول میكردیم و عراق تا مدتها عقبنشینی نمیكرد. یعنی ما آتشبس را پذیرفته و حتی عمل كرده بودیم، ولی هنوز بخشهایی از خاك ما در اشغال عراق بود كه این كار صلابت ۸ ساله ما در جنگ را پیش مردم كشور زیر سؤال میبرد.
اهداف عراق تأمین میشد و ما در حال اشغال میماندیم. مطمئناً مردم دلسرد میشدند كه قطعنامه را در حالی پذیرفتیم كه هنوز عراق در ایران است. شیطنت دیگر این بود كه بعد از این دو بند با ظرافت آورده بودند كه هر یك از كشورها آتشبس را نقض كنند، مجرم شناخته میشوند و باید تنبیه شوند.
شاید سالها پس از اینكه ما آتشبس را پذیرفتیم، عراق عقبنشینی نمیكرد و ما هم با توجه به مطلب بالا نمیتوانستیم كاری كنیم. لذا مذاكرهكنندگان سیاسی ما در سازمان ملل خیلی تلاش كردند كه جای این دو بند عوض شود. یعنی اول عقبنشینی به مرزها و بعد از آن پذیرش آتشبس باشد.
واقعاً كار خیلی مهمی بود كه به نفع ایران انجام گرفت.
بالاخره وقتی متن قطعنامه برای ما قابل قبول شد و نامه آقای رضایی هم به امام رسید، امام قانع شدند كه ادامه جنگ در این شرایط شعار است و حتی اگر بخواهند، نمیتوانند بجنگند.
پرز دكوئیار واقعاً میخواست مسئله را حل كند كه بیطرفانه كار كرد.