شکست طرح خاورمیانه بزرگ در کنار مقاومتهای منطقهای نشان میدهد که طرحهای یکجانبهگرایانه و تحمیل تغییرات سریع در این منطقه پیچیده، با چالشهای جدی روبهرو است و نمیتوان آنها را بدون در نظر گرفتن تمامی ابعاد فرهنگی، سیاسی، و اجتماعی منطقه به پیش برد.
طرح «خاورمیانه بزرگ» یا «خاورمیانه جدید» یک اصطلاح است که به مجموعهای از برنامهها و ابتکارات سیاسی اشاره دارد که هدف آن ایجاد تغییرات اساسی در ساختار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی منطقه خاورمیانه است. این طرح معمولاً به سیاستهای ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه در دهههای اخیر ارتباط داده میشود، بهویژه پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و حمله به عراق در سال ۲۰۰۳.
برخی از تحلیلگران و منتقدان به تجزیه برخی از کشورهای منطقه به عنوان بخشی از اهداف این طرح اشاره کردهاند. این طرح، که عمدتاً در دوران پس از جنگ عراق و در پی تحولات بزرگ منطقهای از جمله حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ مطرح شد، برخی از سیاستمداران و کارشناسان غربی را به فکر تجزیه برخی کشورهای منطقه انداخته بود.
این نظریات معمولاً بر این باور بودند که کشورهای بزرگ و چندملیتی مانند عراق، سوریه و حتی ایران ممکن است به واحدهای کوچکتر و مستقلتر تقسیم شوند، به ویژه با توجه به تقسیمات قومی، مذهبی و نژادی که در برخی از این کشورها وجود دارد. در این چارچوب، به تجزیه کشورهایی مانند عراق به سه بخش سنی، شیعه و کردی و نیز ایجاد مناطق خودمختار برای گروههای قومی و مذهبی در سوریه اشاره میشد.
این ایدهها با انتقادهای گستردهای از سوی بسیاری از کشورها، به ویژه کشورهای منطقه، مواجه شدهاند که آنها را به عنوان نقشههای استعماری یا دامن زدن به بیثباتی در منطقه میبینند.
در نهایت، تجزیه کشورها همیشه موضوعی پیچیده است که پیامدهای انسانی و سیاسی بسیار جدی دارد و ممکن است به جنگهای داخلی، بیثباتی و رنجهای انسانی منجر شود.
در این چارچوب، اصطلاح «خاورمیانه بزرگ» میتواند شامل موارد زیر باشد:
بازسازی سیاسی و اقتصادی: دراختیار گرفتن اقتصاد کشورها به بهانه ی تلاش برای ایجاد دموکراسی و اصلاحات در کشورهای مختلف خاورمیانه، خصوصاً در کشورهایی که تحت حکومتهای استبدادی قرار دارند.
تقویت همکاریهای منطقهای: به زانو درآوردن جریان مقاومت ازطریق تلاش برای ایجاد همکاریهای اقتصادی و امنیتی بین کشورهای مختلف منطقه، بهویژه به بهانه های مبارزه با تروریسم و مقابله با تهدیدات امنیتی.
تغییر مرزهای سیاسی: در برخی از تحلیلها، طرح خاورمیانه بزرگ به معنای تغییرات بالقوه در مرزهای سیاسی کشورها و ایجاد کشورهایی جدید بر اساس قومیتها و گروههای مذهبی مختلف در منطقه است.تا همیشه تنور اختلافات را داغ نگه دارند.نفوذ غربی: برخی از منتقدان این طرح معتقدند که هدف واقعی آن افزایش نفوذ آمریکا و کشورهای غربی در خاورمیانه و کنترل منابع طبیعی مانند نفت است.
این طرح با واکنشهای متفاوتی روبرو شده است. در برخی موارد بهویژه در کشورهای عربی، به عنوان تلاشی برای تغییر ساختار منطقه و تضعیف کشورهای مستقل تلقی میشود. همچنین بسیاری از تحلیلگران معتقدند که این طرح میتواند به افزایش تنشها و بحرانهای جدید در منطقه منجر شود.توجه داشته باشید که مفهوم «خاورمیانه بزرگ» و نحوه اجرای آن ممکن است در طول زمان و در دورههای مختلف تاریخی تغییر کرده باشد.
طرح «از نیل تا فرات» به یک ایده و نظریه مربوط به گسترش مرزهای اسرائیل در منطقه خاورمیانه اشاره دارد. این اصطلاح به طور خاص به نقشهای اشاره میکند که برخی از افراطگرایان صهیونیستی و تحلیلگران در مورد آرزوها و اهداف اسرائیل در راستای ایجاد یک اسرائیل بزرگ دارند، که در آن مرزهای اسرائیل از رود نیل در مصر (در جنوب غربی) تا رود فرات در عراق (در شمال شرقی) کشیده میشود. این ایده به طور غیررسمی در برخی از مباحثات سیاسی و مذهبی مطرح شده است.
ارتباط با «خاورمیانه بزرگ» و «خاورمیانه جدید»:
طرح «از نیل تا فرات» ممکن است از دیدگاههای خاصی با مفاهیمی مانند «خاورمیانه بزرگ» یا «خاورمیانه جدید» ارتباط داشته باشد، اما این ارتباطها بیشتر به زمینههای ژئوپولیتیکی و آرزوهای خاص برخی گروهها در اسرائیل برمیگردد . در هر دو اصطلاح، یعنی «خاورمیانه بزرگ» و «خاورمیانه جدید»، تأثیرات و تحولات در منطقه خاورمیانه به طور مستقیم با تغییرات سیاسی، مرزی و نظامی مرتبط است، ولی طرح «از نیل تا فرات» بیشتر به آرمانهای نهایی صهیونیستها اشاره دارد که در راستای گسترش مرزهای اسرائیل از طریق تغییرات نظامی یا سیاسی در منطقه است.
تفاوتها:
خاورمیانه بزرگ و خاورمیانه جدید بیشتر به تغییرات در ساختارهای حکومتی، سیاسی و اجتماعی کشورهای منطقه از طریق مداخلات خارجی (به ویژه توسط آمریکا و غرب) اشاره دارند، در حالی که طرح «از نیل تا فرات» یک ایده خاص برای گسترش مرزهای اسرائیل است که بر اساس سیاستهای خاص اسرائیل یا گروههای افراطی صهیونیستی پایهگذاری شده.
در حالی که اصطلاح «خاورمیانه جدید» بیشتر به تحولات داخلی و گاهی به تغییرات زیربنایی در کشورهای منطقه اشاره دارد، طرح «از نیل تا فرات» به تغییرات مرزی و نژادی به نفع اسرائیل مربوط است.
در نتیجه، طرح «از نیل تا فرات» به طور مستقیم به این دو اصطلاح (خاورمیانه بزرگ و خاورمیانه جدید) ربط ندارد، ولی ممکن است در برخی تحلیلهای خاص، این مفاهیم به یکدیگر پیوند داده شوند، به ویژه در تحلیلهای مربوط به سیاستهای اسرائیل و تلاشهای آن برای گسترش نفوذ در منطقه.
طرح «از نیل تا فرات» که در برخی از محافل افراطی صهیونیستی و گروههای خاص مطرح شد، در واقع به یک ایده خیالی و آرمانی برای گسترش مرزهای اسرائیل از رود نیل در مصر تا رود فرات در عراق اشاره داشت. با وجود اینکه این طرح در مقاطعی از تاریخ بهویژه در دهههای اولیه تأسیس اسرائیل توسط برخی گروهها مطرح شده بود، اما در عمل چندین دلیل اصلی وجود دارد که موجب شکست و عدم موفقیت آن در تحقق این طرح شد:
۱. مقاومت منطقهای و بینالمللی
ایده گسترش مرزهای اسرائیل تا این حد با مخالفت شدید کشورهای عربی و مسلمان منطقه مواجه بود. این طرح در واقع بهطور مستقیم به تهدید موجودیت کشورهای عربی از جمله مصر، اردن، سوریه و لبنان اشاره داشت. در نتیجه، این طرح با مقاومت نظامی و سیاسی شدید این کشورها روبهرو میشد و در چندین جنگ (مانند جنگهای ۱۹۴۸، ۱۹۵۶، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳) این مقاومت به وضوح دیده شد.
علاوه بر این، جامعه بینالمللی و قدرتهای بزرگ از جمله ایالات متحده و شوروی در دوران جنگ سرد، بهویژه در اواسط قرن بیستم، به هیچ عنوان از چنین گسترشهایی حمایت نمیکردند. برخی از کشورهای غربی ممکن بود از اسرائیل حمایت کنند، اما آنها نیز بهطور واضح خواستار حفظ مرزهای موجود در منطقه برای حفظ منافعشان بودند تا مانع از بروز جنگهای بزرگ و بیثباتی بیشتر شوند.
۲. پذیرش مرزهای ۱۹۶۷ و راهحل دو دولت
پس از جنگ ۱۹۶۷ (جنگ شش روزه)، اسرائیل توانست بخشهایی از اراضی فلسطینی، سوریه (جولان) و مصر (صحرای سینا) را تصرف کند. با این حال، همانطور که در طی دههها مشخص شد، جامعه بینالمللی و بسیاری از کشورها بهویژه پس از جنگ ۱۹۷۳ و در دهه ۱۹۹۰، به تدریج به راهحل دو دولت (اسرائیل و فلسطین) تمایل نشان دادند.
این تغییر نگرش بینالمللی، به ویژه از سوی ایالات متحده، اتحادیه اروپا و حتی کشورهای عربی معتدلتر، باعث شد که اسرائیل مجبور شود تا مرزهای خود را مورد بازنگری قرار دهد و به دنبال یک توافق سیاسی باشد که ضمن حفظ امنیت خود، امکان تشکیل یک دولت فلسطینی مستقل را به ظاهرفراهم آورد.
روند تغییرات ژئوپولیتیکی و تحولات جهانی، به ویژه پس از جنگ سرد، موجب شد که کشورهای منطقه به سمت همکاریهای مختلف سیاسی و اقتصادی پیش بروند. برخی از کشورهای عربی مانند مصر و اردن در دهههای ۷۰ و ۸۰ میلادی به صلح با اسرائیل رسیدند (معاهده کمپ دیوید در ۱۹۷۸ و معاهده صلح اسرائیل و اردن در ۱۹۹۴) که نشان میدهد تغییرات در سیاستهای منطقهای موجب شد تا اسرائیل آرمانهای گسترش مرزی خود رانتواند به اجرا درآورد.
۴. هزینههای انسانی و اقتصادی
اجرای چنین طرحی به معنای تسلط بر بخشهای وسیعی از اراضی جدید بود که مستلزم حضور نظامی گسترده و اشغال مداوم مناطق جدید بود. این مسأله نه تنها از نظر انسانی بهویژه در ارتباط با فلسطینیان و سایر اقوام و مذاهب منطقهای، بلکه از لحاظ اقتصادی نیز برای اسرائیل هزینههای زیادی به همراه داشت. همچنین ایجاد بحرانهای انسانی و آوارگی میلیونها نفر میتوانست فشارهای داخلی و بینالمللی زیادی را به دنبال داشته باشد.
۵. دشمنی و شورشهای داخلی
تحقق چنین طرحی به معنای مقابله مستقیم با مردم فلسطین و دیگر اقوام ساکن در سرزمینهای تحت اشغال بود. مردم فلسطین و دیگر گروهها در این مناطق به شدت در برابر حضور اسرائیل و سیاستهای گسترشی آن مقاومت کردند. این مقاومتها میتوانست موجب بیثباتی بیشتر و شورشهای داخلی شود که عملاً توان دفاعی و سیاسی اسرائیل را به چالش میکشید.
صوت پخش زنده سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی، با موضوع #فناوری_پاسخ_به_شبهات و با رویکرد “چرایی کمک به محور مقاومت” چگونه واجب فوری حمایت از حزبالله را انجام دهیم؟
در نهایت، ترکیب مقاومت منطقهای، فشارهای بینالمللی، تغییرات سیاسی در داخل اسرائیل و تحولات جهانی موجب شد که ایده گسترش مرزهای اسرائیل از نیل تا فرات به واقعیت تبدیل نشود. به جای این طرح، در طی دههها، تمرکز بر حفظ مرزهای موجود و تلاش برای رسیدن به راهحلهایی مانند توافقات صلح و دو دولت (اسرائیل و فلسطین) در دستور کار قرار گرفت.
«طرح خاورمیانه بزرگ» (Great Middle East Initiative) اصطلاحی است که عمدتاً به سیاستهای ایالات متحده و برخی از کشورهای غربی در اواخر قرن ۲۰ و اوایل قرن ۲۱ اطلاق میشود. هدف این طرح، که عمدتاً پس از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و در دوره ریاستجمهوری جورج بوش مطرح شد، تغییرات عمده در ساختار سیاسی و اجتماعی کشورهای خاورمیانه بود. این طرح به دنبال تجزیه برخی کشورها به نواحی کوچکتر، تغییر رژیمهای سیاسی، و در مجموع نظم جدیدی در منطقه بود.
این طرح، بهویژه پس از جنگهای عراق و افغانستان، با هدف مقابله با تهدیدات تروریسم، گسترش دموکراسی و مقابله با نفوذ کشورهای خاص (مثل ایران) مطرح شد. با این حال، این پروژه با چالشها و انتقادهای زیادی روبهرو شد و به شکل گستردهای در منطقه شکست خورد.
۲٫ مقاومت در برابر طرح خاورمیانه بزرگ
مفهوم «مقاومت» به جبهههایی اشاره دارد که در برابر سیاستهای غرب، به ویژه ایالات متحده، و همچنین طرحهای تغییرات عمده در منطقه ایستادگی کردهاند. این مقاومت شامل مجموعهای از جنبشها، گروهها و کشورهای مختلف است که از آنها به عنوان جبهه مقاومت یاد میشود. این جبههها عمدتاً بهویژه شامل ایران،یمن، سوریه، حزبالله لبنان، گروههای فلسطینی و برخی دیگر از نیروهای سیاسی و نظامی ضد غربی و ضد صهیونیستی هستند.
۳٫ آیا مقاومت طرح خاورمیانه بزرگ را شکست داد؟
برای تحلیل این سوال باید به چند جنبه از تحولات منطقهای و سیاستهای جهانی توجه کنیم:
الف) شکستهای نظامی و سیاسی آمریکا
در عمل، یکی از بزرگترین چالشها برای طرح خاورمیانه بزرگ، شکستهای نظامی ایالات متحده در جنگهای عراق و افغانستان بود. پس از حمله به عراق در سال ۲۰۰۳، پیشبینیها برای برقراری دموکراسی در عراق و تغییر رژیمهای منطقهای به سرعت با بحرانها و درگیریهای داخلی مواجه شد. همینطور، در افغانستان، پروژه ساختار جدید سیاسی هم با شکست مواجه شد. این شکستها باعث شد تا بسیاری از ناظران بینالمللی و تحلیلگران به ناکامی سیاستهای غرب در منطقه اذعان کنند.
ب) افزایش نفوذ ایران
یکی از پیامدهای اصلی این شکستها، افزایش نفوذ ایران در منطقه بود. ایران با حمایت از گروههای مقاومت فلسطینی، حزبالله لبنان، و دولت سوریه، نه تنها به سیاستهای غرب و اسرائیل پاسخ داد بلکه توانست نفوذ خود را در کشورهای مهمی مانند عراق و سوریه گسترش دهد. این امر به معنای به چالش کشیدن نقشههای غرب برای تغییر ساختار سیاسی منطقه بود.
ج) ظهور گروههای مقاومت
حمایت از گروههای مقاومت مانند حزبالله لبنان و حماس در فلسطین، و همچنین پشتیبانی از دولتهای مخالف غرب مانند سوریه و عراق، از جمله ابزارهایی بود که «مقاومت» برای مقابله با طرحهای غربی و اسرائیلی استفاده کرد. این گروهها در جنگها و درگیریها با اسرائیل و نیروهای غربی عملکردهای مؤثری از خود نشان دادند و به این ترتیب در ایجاد چالشهای امنیتی برای کشورهای غربی در منطقه موفق شدند.
همچنین باید اشاره کرد که در دهههای اخیر، نظم جهانی در حال تغییر است. ظهور قدرتهای جدید مانند چین و روسیه که تمایل دارند بهطور فزایندهای در خاورمیانه نقشآفرینی کنند، به شکست طرحهای یکجانبه غربی کمک کرده است. حمایتهای سیاسی و نظامی روسیه از سوریه، و همچنین رویکردهای اقتصادی و استراتژیک چین در منطقه، به تقویت جبهه مقاومت کمک کرده و در عین حال سیاستهای غربی را پیچیدهتر کرده است.
به طور کلی، اگرچه نمیتوان گفت که «مقاومت» به طور کامل توانسته طرح خاورمیانه بزرگ را شکست دهد، اما میتوان گفت که بسیاری از اهداف این طرح به دلایل مختلف از جمله مقاومتهای داخلی، شکستهای نظامی آمریکا، و تغییرات در نظم بینالمللی محقق نشد. کشورهای محور مقاومت، از جمله ایران و متحدانش، توانستهاند با بهرهگیری از تحولات جهانی و منطقهای، نه تنها از نفوذ و استقلال خود دفاع کنند بلکه به چالشهایی جدی برای سیاستهای غرب ایجاد کنند.
در نهایت، شکست طرح خاورمیانه بزرگ در کنار مقاومتهای منطقهای نشان میدهد که طرحهای یکجانبهگرایانه و تحمیل تغییرات سریع در این منطقه پیچیده، با چالشهای جدی روبهرو است و نمیتوان آنها را بدون در نظر گرفتن تمامی ابعاد فرهنگی، سیاسی، و اجتماعی منطقه به پیش برد.
ایده تجزیه کشورهای خاورمیانه به عنوان بخشی از استراتژیهای سیاسی و امنیتی اسرائیل بهویژه در دهههای اخیر در برخی تحلیلها مطرح شده است. برخی از ناظران و تحلیلگران به دلایلی اشاره کردهاند که ممکن است باعث تفکر اسرائیل در این زمینه شده باشد. در اینجا چند عامل ممکن که به این نوع تفکر اشاره دارند، آورده شده است:
۱٫ تقویت امنیت اسرائیل از طریق تضعیف کشورهای همسایه
اسرائیل در طول تاریخ خود در وضعیت امنیتی پیچیدهای قرار داشته و در بسیاری از موارد با کشورهای همسایهاش درگیر بوده است. تضعیف قدرتهای منطقهای بزرگ مانند عراق، سوریه و ایران میتواند برای اسرائیل به معنای کاهش تهدیدات امنیتی و افزایش قدرت دفاعی این کشور باشد. از این منظر، تجزیه این کشورها به واحدهای کوچکتر و ضعیفتر میتواند به نفع اسرائیل باشد زیرا به گفته برخی تحلیلگران، در این صورت این کشورها قادر به هماهنگی و اتحاد علیه اسرائیل نخواهند بود.
کشورهای خاورمیانه از تنوع قومی و مذهبی بالایی برخوردار هستند. در کشورهایی مانند عراق، سوریه و لبنان، گروههای مختلفی از جمله کردها، سنیها، شیعهها، دروزیها و اقلیتهای دیگر وجود دارند که گاهی بهطور طبیعی در داخل این کشورها دچار تنشهای داخلی میشوند. در این چارچوب، تحلیلگران بعضاً بر این باورند که تجزیه این کشورها به واحدهای کوچکتر میتواند این تنشها را شدت بخشد و زمینهساز بیثباتی بیشتری شود، که به نفع اسرائیل خواهد بود.
اسرائیل در دهههای گذشته بهویژه پس از جنگهای متعدد در منطقه، سیاست خارجی خود را بر اساس موازنه قوا و ایجاد اتحادیههای استراتژیک با کشورهای قدرتمند منطقهای مانند مصر، اردن و برخی از کشورهای حوزه خلیج فارس بهویژه امارات و عربستان بنا نهاده است. از این منظر، ایجاد کشورهای ضعیفتر و درگیر با مشکلات داخلی میتواند سیاستهای منطقهای اسرائیل را تسهیل کند.
برخی تحلیلگران بر این باورند که استراتژیهای منطقهای اسرائیل میتواند تحت تأثیر اصولی مانند «تقسیم و تسلط» قرار گیرد. بهعبارت دیگر، اسرائیل ممکن است تمایل داشته باشد که کشورهای بزرگ و قدرتمند منطقهای به کشورهای کوچکتر و درگیر تقسیم شوند تا از این طریق نفوذ خود را در منطقه افزایش دهد و از ایجاد تهدیدات جدید جلوگیری کند.
۵٫ تأثیر مناقشات و جنگها
جنگها و بحرانهایی مانند جنگهای داخلی در سوریه و عراق، به شکلگیری فضاهای سیاسی و اجتماعی جدید در این کشورها منجر شده است. بهویژه در عراق و سوریه، گروههای مختلف قومی و مذهبی همچنان در حال تلاش برای به دست آوردن سهم بیشتر از قدرت هستند. این وضعیت میتواند موجب تفکر در مورد لزوم تجزیه یا ایجاد مناطق خودمختار در این کشورها شود.
۶٫ شکست پروژههای بزرگ منطقهای و تلاش برای شکلدهی به «خاورمیانه جدید»
برخی تحلیلها به پروژههایی مانند “خاورمیانه جدید” اشاره دارند که هدف آنها ایجاد تغییرات اساسی در ساختارهای سیاسی منطقه بوده است. این تغییرات میتواند شامل تجزیه کشورهای بزرگ به بخشهای کوچکتر با مرزهای جدید و تنظیم مجدد قدرتهای منطقهای باشد. این ایدهها معمولاً از سوی برخی سیاستمداران غربی مطرح شده است، ولی برخی تحلیلگران معتقدند که اسرائیل در برخی مواقع ممکن است از این وضعیت برای تقویت موقعیت خود بهرهبرداری کند.
تجزیه کشورهای خاورمیانه میتواند پیامدهای پیچیده و خطرناکی داشته باشد، از جمله تشدید درگیریهای داخلی، ایجاد دولتهای ضعیف و گسترش بیثباتی که میتواند به منافع هیچکدام از کشورهای منطقه یا حتی اسرائیل منجر نشود.